اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۳۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

گویی که هرکجا پا می‌گذاری، دُم است.

 

تموم شد بالاخره.

با یاری خدا و مسئولین؟

آره.

خدا که خداست، مسئولش هم مجید بود. انصافا دمش گرم. متن رو نوشتم. مجید داره طراحی‌ش می‌کنه.

پدر گرامی اومد جلوی چشمام، قطعا پدر مجید هم داره میاد جلوی چشماش ولی ان شاءالله خوب میشه.

اگه به جای 4 روز، 10 روز وقت داشتیم، می‌شستم چار تا چیز می‌خوندم و حداقل دنبالش می‌رفتم. اما همین‌قدر هم به نظر خودم خوب بود.

 

نمی‌دونید چرا اسم پست رو «اینی» که می‌بینید گذاشتم.

ماهنامه که فعلا رفته تعطیلات.

اما این حرکت انتحاری نشون داد هنوز از دوران اوج من و مجید هیچ چیز کم نشده، که اضافه هم شده.

اون موقع‌ها متن می‌نوشتم با معلومات خودم. الان باید دنبالش می‌رفتم و در موردش می‌خوندم، بعد می‌نوشتم.

مجید هم توی یک روز داره طرح‌ها رو می‌زنه.

این یعنی یک «انقلاب حرکتی».

 

 

موشک‌هام از 3600 نقطه آماده شلیک هستن، ولی ترجیح میدم فعلا از گنبد آهنین استفاده کنم تا شلیک موشک!

اهان.

هفته‌ی آینده که میاد نیستم، ولی هفته بعدش سعی می‌کنم برم دنبال چند تا کار.

اینجوری نمی‌شه دست روی دست گذاشت. باید حرکتی زد.

مثل همیشه باز هم با مجید!

هم ایده‌اش توی ذهنم هست، هم قابلیت اجراش رو داریم. فقط نباید دست روی دست بگذاریم.

 

توی این یک هفته‌ای که نیستم، باید استارت کار هالیوود رو توی ادیوس بزنم.

بخش کاغذی‌ش موفق بود. تایید شد. اون هم توسط کسی که هرگز فکر نمی‌کردم کلمه «خیلی خوب بود» رو به زبون بیاره.

البته اون هم به لطف خداست.

 

نمی‌‌دونم دقیقا چند روز مونده به محرم، ولی حدودا 55-60 روز مونده.

امیدوارم امسال برخلاف پارسال باشه...

پارسال خوب نبود.

اصلا خوب نبود.

 

نمی‌دونم چرا فایرفاکس بلاگ رو باز نمی‌کنه و البته کروم.

باید با این مرورگر پراکسی داره بازش کنم.

هرچی هست، زیاد دووم نمیاره این شاخ بازیاش. دو سه روز دیگه ویندوز رو ناک اوت می‌کنم.

 

فعلا حرفام ایناست.

حرف‌های روزانه و چرندیات.

بچه‌ها فردا ساعت 11 جلسه گذاشتن. من تا همین الان پای این متنه بودم. اصلا ذهنم واسه نوشتن واسه اونجا آماده نیست.

ولی باید یه کاری کرد.

 

دارم به یه سبک جدید واسه نوشتن این «چرندیات» فکر می‌کنم.

نمی‌دونم قراره چی بشه، یا اصلا باشه، ولی اگر بشه یه سبک جدید و جالب خواهد بود!

اگه بعضی چیزها رو متوجه نشدید، خودمم نشدم. فعلا در مرحله‌ی Test هست. به قول آقای دوست، مبعث ازش رونمایی میکنیم :D

 

در نهایت

چندین جمله‌ام رو از همین پست حذف کردم.

فعلا...

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

باز خداروشکر درحد پلانکتون‌ها انگلیسی بلدیم، یه چیزایی نوشتیم.

سه چهار ساعتی بود چند صفحه متن خوندم و تر جمله کردم. چون ترجمه که نمی‌کنیم :D
زندگی‌نامه‌ها رو هم می‌شد کپی کرد رفت، ولی خودم نوشتم. یعنی بازنویسی کردم چون عادت دارم و دوست دارم این کار رو.

حالا این 8 صفحه تازه شد بخش اول.

دو بخش دیگه مونده.

 

دلم برای مجید می‌سوزه :D

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

نشستم پشت لپتاپ و دارم خاطرات جنگ رو با خودم مرور می‌کنم.

Andy William داره a time for us رو می‌خونه.

دونه دونه عکس‌هامون با خاطرات جلوی چشمام میان.

روزهایی که سال‌هاست ازش می‌گذره اما خاطرات نه چندان شیرینش هنوز توی ذهنم هست.

شاید مجید بی‌چیزف شیرین‌ترین خاطره اون روزهای تلخ باشه. کسی که گرمای بودنش اون روزهای سرد رو قابل تحمل می‌کرد.

این عکس دوتایی‌مونه توی نبرد استالینگراد

 

سمت راستی مجیده و سمت چپی من.

هیچ چیز توی اون سرما لذت‌بخش‌تر از کشیدن سیگار نبود.

خصوصا وقتی باید چند ساعت توی یک چاله به این صورت دراز می‌کشیدی تا فرمان حمله صادر بشه.

بعدش هم معلوم نبود زنده باشی یا نه. و اگر برمی‌گشتی معلوم نبود بین مجروحین برمی‌گردوندنت عقب یا توی جبهه بودی.

جنگ بدی بود، اما برگشتن به خونه از اون بدتر بود.

دوست داشتم همونجا بمونم. با مجید.

و حالا سال‌هاست که می‌گذره از اون روزها

میرم سراغ عکس بعدی

و آهنگ belarmia

آه...

 

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

آخه چرا؟

چرا وقتی من دلم نمی‌خواد ویندوز عوض کنم، فایل‌های system32 شروع می‌کنن به ارور دادن؟
مرورگرم رو می‌بندن؟

بعد می‌بینم فتوشاپم دیگه باز نمی‌شه.

بعد روز بعدش ادیوس

حالا هم افترافکت؟

آخه چرا؟

 

بدبختیش اینجاست که باید یه فولدر Desktop دیگه هم بسازم.

این یعنی اینکه علاوه بر 6 بار قبلی که پوشه Desktop ساختم و هرچی داشتم ریختم توش، بعد ویندوزمو عوض کردم، حالا باید هفتمیش رو هم بسازم.

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

دیروز سالروز ربودن «امام» بود.

و من سال‌هاست منتظر آمدنش.

به جای همه‌ی حرف‌هایم، یک شعر می‌نویسم.

به قول قیصر امین‌پور:

سری داریم و سودای غم تو

پری داریم و پروای غم تو

غمت از هر چه شادی دلگشاتر

دلی داریم و دریای غم تو

 

دلی داریم و دریای غم تو...

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

امروز دقت کردم دیدم سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار با مسئولین وزارت امور خارجه و صحبت دو روز قبلش با هیات دولت از تلویزیون پخش نشد.

اینکه می‌گم پخش نشد، به این معنی نیست که اخبار پخشش نکرد. نه.

ساعت 10، 10 و نیم همون شب سخنرانی، شبکه یک صحبت‌های حضرت آقا رو پخش می‌کنه.

چرا صدا و سیما پخش نکرد؟ یک سوال هست

و اینکه چرا زنگ نمی‌زنیم به 162 اعتراض کنیم، سوال دیگری.

 

این هم در ادامه پست قبلی که خودش جدا شد.

شب به خیر.

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

فردا و پس فردا باید 61 صفحه مصاحبه‌های مربوط به مستند رو بخونم و هرچی مرتبت میشه رو در بیارم.

امروز ساعت‌ها الکی گذشت و کار خاصی نکردم متاسفانه.

ساعت‌های قبل مشغول خوندن یک کتاب بودم. سرعت خوندنم نسبت به چند سال قبل کند شده. حوصله‌ام هم کمتر.

این همون «قورت دادن قورباغه» است که باید انجامش بدم هرجور شده و مثل قبل بشه. روزی 100 صفحه نباید کمتر بشه. یعنی حداقل.

باید برم دنبال کار بیمه‌. چون اونجایی که بیمه می‌کرد دیگه نمی‌تونه کاری کنه. اینم بخشی از فکرم هست که الکی جا اشغال کرده و باید خیلی زود خالیش کنم.

 

خواستم یه متن در مورد آدمی که دوسش دارم به مناسبت «فردا» که به اون آدم مرتبط هست بنویسم، بعد گفتم بذار فردا بنویسم.

فعلا حسش نیست و دوست دارم وقتی حسش هست بنویسم.

البته شدیدا از اینکه افراد رو به روزهای خاصی محدود کنم بدم میاد، اما حداقل در مورد این آدم اینجور نبودم و دلم به این خوشه که روزهای بی‌مناسبت هم در موردش نوشتم. پس می‌تونم فردا با مناسبت هم بنویسم.

ضمنا فردا تولد سید حسن نصرالله هست. خدا حفظش کنه ان شاءالله. به قول لبنانی‌ها کل عام و انتم بنصر.

 

چهل حدیث امام خمینی یکی از عجیب‌ترین کتاب‌های دنیاست. امروز داشتم به‌ش فکر می‌کردم.

عجیب به اندازه خود امام.

فعلا همین.

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون

 

 

می‌شد جایش این‌ها را نوشت:

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

یا نوشت:

«کِی شود دریا به پوزِ سگ نجس»؟

یا به قول مولوی:
«مه فشاند نور و سگ وع وع کند»

 

اما دل ما با «حضرت روح‌الله» است...

 

  • ماشیح

In the name of God.
 

 

Nietzsche Addressed to the philosophers:

Live in danger.

Build your cities on the slopes of Vesuvius.

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

شکر خدا که زندگی‌ام نذر روضه‌هاست

شکر خدا...

 

شکر خدا که زندگی‌ام نذر روضه‌هاست

شکر خدا که روزی‌ام از سفره شماست

 

حــــــســــــــیـــــــــــن...

  • ماشیح