اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۱۴ مطلب با موضوع «شعر،داستان،ادبیات» ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

خدایا!

خدااااایا!

اگر دستبند تجمل نمی‌بست دست کمان‌گیر ما را

کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا از آن گوشه‌ی کهکشان تیر ما را

 

ولی

ولی خسته بودیم و یاران هم‌دل

به نانی

گرفتند شمشیر ما را

 

ولی خسته بودیم و می‌برد توفان 

تمام شکوه اساطیر ما را

 

طلا را که مس کرد

دیگر ندانم چه خاصیتی بود

اکسیر ما را...

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

تیغ تو علی نبود اگر کج
می‌رفت دلم به هر سفر، کج
شد فتح دلم به ذوالفقارت
بگرفت کجی ره دگر کج
من مدح دو ابروی تو گویم
این جاست که می‌شود هنر، کج
یک سوی زمین شود گران‌تر
تیغت چو شود سر کمر، کج

ای حرف دل تو دم به دم راست
و ای زلف سر تو سر به سر کج
خورشید کج از افق برآید
چون زلف کنی به رخ سحر، کج

تنها نه ردیف نیست کارم
بل گشته ردیفِ شعر تر، کج
وقتی که زبان بریزم و باز
زلفین تو هست بیشتر، کج

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

محمد سهرابی

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

ولادت حضرت زینب سلام الله علیها، بانوی بی‌نظیر و اسوه‌ی صبر و پاکی و زیبایی بر همه عاشقان آل الله مبارک.

این شعر هم تقدیم به دوستداران عمه حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نماند حسینِ بی عبّاس
به جای خواهری آنجا برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو؟ برادر! که مادری کردی
تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت؟ وارث درد!
به خون نشستی و در خون شناوری کردی
پس از حسین تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه را یادآوری کردی
به روی نیزه سرِ آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردی و سروری کردی
حسینِ دیگری آنجا پس از حسین شکُفت
تو با حسین، پس از او، برابری کردی
چه زخم ها که نزد خطبه ات به خفّاشان
زبان گشودی و روشن سخنوری کردی
زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت! پیمبری کردی
بدل به آینه شد خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

مرتضی امیری اسفندقه

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

رهبر معظم انقلاب برای اولین بار و به صورت مستقیم در پیامی، جوانان اروپا و آمریکای شمالی را مخاطب قرار دادند.

در ادامه، ترجمه فارسی متن اصلی این پیام قرار می‌گیرد:

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

صبحانه خوردنم بعد از خواب صبحگاهی به نوشتن آخرین صفحات مطالبی که قرار است پنجشنبه کنفرانس بدهم تبدیل شد. صبحانه‌ی ادبی خوردن فکرم در فرانسه و میان سمبول‌ها و سمبولیک‌ها. احتمالا یک شمع هم این وسط روشن بوده تا همراه خوردن صبحانه من با یک مادام صحبت کنم و تا سوختن و تمام شدنش، باهم باشیم و حرف بزنیم و صبحانه ادبی بخوریم، اما غافل که مادام داستان امروز وجود خارجی نداشته و در دسترس نمی‌باشد. جخ بزودی در این مکان یک مادام نصب می‌شود، اما اینکه الان باشد نه. شایعه‌ای بیش نیست.

هرچند این بزودی هم خودش داستانی است. عاقبت کار ما قرار است مثل عاقبت چیزهای دیگر باشد. به قول درویش مصطفی حُکما حِکمتی دارد. یاعلی مددی.

حالا اتفاقا بحث درویش مصطفی امد وسط، بین ادبای فرانسه و شعرهایی که گفتند، جای زال محمد پاانداز حسابی خالی است. حُکما اگر در آن دوره می‌زیست، بین شعرهای رومانتیک‌ها و سمبولیک‌های فرانسه جایی داشت. حداقل یک شعر آزاد درباره‌اش می‌سرودند.

 

چند وقتی هست که نوشته‌هایم را اول می‌نویسم، بعد تایپ می‌کنم. خط قورباغه‌ای من به کنار، اما حس بهتری می‌دهد. می‌گویید نه یک بار شما باشید و صبحانه فرانسوی و مادام بواریِ گوستاو فلوبر؟ نه. شما باشید با حسن رحیم پور ازغدی در خطبه‌های پیش از نماز جمعه. مطمئنا از بودن در فرانسه و صبحانه کذایی لذت بیشتری دارد.

قبول ندارید؟ جستجو کنید سخنرانی این هفته‌اش در نماز جمعه را ببینید چه گفته. اصلا حرف‌های خودتان است. حرف الف. حرف ب و پ و ج و چ را نمی‌دانم، اما اگر الف را به قامت یار بگیریم، مجید و الف و علیرضا و آن علیرضای دیگر همه حرف‌هایشان را رحیم پور زده. بروند گوش بدهند.

حکما حرف خانم‌ها هم همین بوده. البته بین هفت کورهای این کشور، صحبت‌های رحیم پور ازغدی مثل خواندن کلام الله برای کر است. {اگر فکر کردید منظورم یاسین برای خر خواندن است، اشتباه کردید!}

 

دوست ندارم کنفرانس آخر هفته را یک بند از روی متن بخوانم. خب اگر بخواهم این کار را بکنم، بهتر نیست یک فیلم ضبط کنم و یک نریشن با همین صدای شبه آخرین روزهای زمستانی‌ام؟ هر هفته که نه، اما بسیاری از هفته‌ها یکی می‌آید و از روی یک متن می‌خواند. لابد در خیال خودش کنفرانس استادانه‌ای هم داده.

کنفرانسی که از روی متن خوانده بشود که کنفرانس نیست. این را حتی آقای جاهد هم می‌فهمد. باور نداری از محمدجواد بپرس که برایش از کنفرانس هفته آخر کلاس‌شان گفته و جاهد گفته آن که او خوانده کنفرانس نبوده، مزخرف بوده.

حالا من هم دچار این مزخرفات شده ام. یعنی احساس می‌کنم قرار است بروم همه را از رو بخوانم. بعد یک عده آن انتهای کلاس از اهالی بروکلین برگردد و بگوید این شوریده سر چه فکری کرده 6-7 صفحه متن را از رو خوانده؟ حتما به حساب خودش کنفرانس استادانه‌ای هم داده!

البته قبل از آنکه یک بروکلینی این را بگوید، اهالی هارلم غر می‌زنند که چرا کنفرانسش 2 ساعت و نیم طول کشیده. دهانش را ببندد استاد صحبت کند.

شاید هم قرار است بیوفتم توی کنفرانس بعد شروع کنم به از حفظ گفتن انچه این چند روز نوشتم. بعد خودم حس کنم عجب کار درستی هستم. همین غرور باعث شود از بالای منبر با مخ به زمین بیایم و فردا نهایتا یک محسن مخملباف از من ساخته شود. جخ به قاعده یک قدم جلوتر رفتن هم خوانده‌هایم از «آوینی» در من تاثیر نکرده باشد و همان خری باشم که بودم و آن خر به انسان تبدیل نشده که هیچ، بل هم اضل شده باشم.

 

شمعی که روشن کرده بودیم دارد تمام می‌شود. نه مادام فرانسوی آمد، نه موسیو، نه علیرضا، نه رحیم پور ازغدی، نه الف و نه حتی هیچ یک از بچه‌های کلاس. مجید هم حکما رفته سراغ آوینی.

به گمانم صدای انفجار مین عراقی‌ها آمد. همین چند دقیقه قبل دوربین دستش بود با یزدان پرست، داشت به سعید قاسمی می‌گفت برگردیم همانجا که بودیم. یک کار ناتمام دارم.

بوی گوشت سوخته‌ می‌آید...

 

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 

یازده بار جهان گوشه زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه باران کم نیست
سامرائی شده ام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست

 

 

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام رو به محضر حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و عاشقانش تسلیت میگم.

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

اُف بر شماها

یک کهنه پیراهن دگر دعوا ندارد

 

حاشا ندارد

بین شما مردانگی معنا ندارد

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را

تا زودتر از واقعه گویم گره‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

پر نقش‌تر از نقش دلم، بافته‌ای نیست
بس که گره زد به گره، حوصله‌ها را

یک بار تو هم ای عشق من از عقل میاندیش

بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را

 

 

گفتم بدوم

تا تو همه فاصله‌ها را

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

خیلی وقت بود شعر ننوشته بودم، دلم هوس شعر کرد.

اونم از شاعر محبوبم، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی):

 

معشوقه بسامان شد، تا باد چنین بادا!
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا!

ملکی که پریشان شد، از شومی شیطان شد
باز آنِ سلیمان شد، تا باد چنین بادا!

یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخوارهء یاران شد، تا باد چنین بادا!

هم باده جدا خوردی! هم عیش جدا کردی!
نک سرده مهمان شد، تا باد چنین بادا!

زان طلعت شاهانه، زان مشعلهء خانه
هر گوشه چو میدان شد، تا باد چنین بادا!

زان خشم دروغینش، زان شیوهء شیرینش
عالم شکرستان شد، تا باد چنین بادا!

شب رفت و صبوح آمد، غم رفت و فتوح آمد
خورشید درخشان شد، تا باد چنین بادا!

از دولت محزونان، وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد، تا باد چنین بادا!

عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا!

دروی فریدون شد، هم کیسهء قارون شد
همکاسهء سلطان شد، تا باد چنین بادا!

آن باد هوا را بین، ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا!

فرعون بدان سختی، با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد، تا باد چنین بادا!

آن گرگ بدان زشتی، با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد، تا باد چنین بادا!

شمس الحق تبریزی، از بس که در آمیزی
تبریز خراسان شد، تا باد چنین بادا!

از اسلم شیطانی، شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد، تا باد چنین بادا!

آن ماه چو تابان شد، کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد، تا باد چنین بادا!

بر روح بر افزودی، تا بود چنین بودی
فــــر تو فروزان شد، تا باد چنین بادا!

قهرش همه رحمت شد, زهرش همه شربت شد
ابرش شکر افشان شد، تا باد چنین بادا!

از کاخ چه رنگستش؟ وز شاخ چه تنگستش؟
این گاو چو قربان شد، تا باد چنین بادا!

ارضی چو سمایی شد، مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد، تا باد چنین بادا!

خاموش که سر مستم، بر بست کسی دستم
اندیشه پریشان شد، تا باد چنین بادا!

 

 

اینم به عشق علی هاشمی

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

لیست اون دوستانی که باید رتبه‌شون کمتر و اونایی که باید بیشتر میشد رو از من گرفته بود و من منتظر بودم که شروع کنه به انجام دادنش، ولی نمیدونم چرا انجامش نمیداد.

به خودم گفتم خب حداقل میگفت مهم نیست، سه روزم رو وقت نمی‌ذاشتم.

 

  • ماشیح