اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۴۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

نشید الوطنی و مدیحه بصوت الحزین الشهید جهاد مغنیه الذی یقول الی امه:

اماه انی راحل

و الملتقی عند الحسین

اماه لا لا تحزنی

اماه لا لا تحزنی

اماه لا لا تحزنی

اماه...

 

عظم الله اجورکِ یا اجمل الامهات. ام الجهاد و یا ام العماد، انت الشخص التی استشهدوا جمیعک ابنائک و قدمت حفیدک.

اضغط على الصورة لتحمیل

برای دانلود روی عکس کلیک کنید

 

مداحی سوزناک شهید جهاد مغنیه خطاب به مادرش از رفتنش نزد اباعبدالله الحسین علیه‌السلام سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که اندوهگین نباشد.

 

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

اول، حکایت این «مغز خوشگل».

مرا دوستی است که اگر در کاری فرو افتد، تا انتهای آن را به غایت درنیاورد ول کن ماجرا نیست. زبر و زرنگ است و بسی تیزهوش.

خواست برایش نام چند فیلم خوب را ارسال کنم تا به این سبب که بر شلنگ قطور دانلود نامحدود نشسته و لنگ روی لنگ انداخته، آن‌ها را به آرشیو خود اضافه کند.

یکی از فیلم‌ها Beautifull Mind بود. بعد از لختی تماس گرفت. برای آنکه سرعت بالای دریافت خویش به ما بنماید و جان از آرزومندان بستاند، گفت «مغز خوشگل» را دانلود بکردم.

از این سخن من را حالتی دست بداد که چند دقیقه‌ای در خود فرو خفتن و دم برنیاوردن. نمی‌دانستم به شیر سماور اینترنت خود بگریم یا به «ذهن زیبا» که او «مغز خوشگل»ش گفته بود خنده همی کنم.

 

حالا این مغزِ خوشگل که با آن مغز خوشگل با سکون بر «ز» تفاوت دارد، 10 صفحه متن مربوط به کنفرانس را تایپ کرده و آهنگ پاورپوینت دارد. البته قصد آن کردیم که فقط عناوین را در پاورپوینت بگنجانیم و الباقی را به این مغزِ خوشگل با بداهه‌گویی و حفظیات و یا روخوانی لغت به لغت در کلاس بِسُپاریم!

نکته‌ای که ما را به نبشتن این پست تشویق کرد و ما را به مغزِ خوشگل با کسره‌ی بعد از «ز» راهنمایی کرد، این بود که «عبدالباسط» پلی بنمودیم. به ناگاه به خویش نگریستن که از روی کاغذ بخوانیم و متن تایپ کنیم و هم‌زمان عبدالباسط گوش فرا دهیم و خود نیز با صدایی بلند و نه عبدالباسط گونه، اما مقلدانه تکرار کنیم.

از این نگریستن و نبشتن و شنیدن و به قرائت خواندن تعجب کردیم!

شما نیز امتحان کنید. چیز عجیبی است!

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

تکیه داده بود به درخت سیبِ خانه‌اش در نوفل لوشاتو. هرکس به دیدنش می‌آمد یک طور مسحور او می‌شد. دانشجوهای ایرانی مقیم فرانسه با دیدنش خود را در روح آسمانی او باز یافتند، خبرنگارها محو کاریزمایش شدند و همسایه‌های نوفل‌ لوشاتو هم فهمیده بودند «آقا روح‌الله» با همه‌ی آن‌ها که تا آن روز دیده اند فرق دارد. آن‌ها «روح‌الله پیامبر» را در این میراث‌دار همه‌ی صاحبان عهد می‌دیدند.

پیغام دادند فرانسه جای فعالیت سیاسی نیست. آن‌ها را به دموکراسی خودشان ارجاع داد. گفت این محدودیت‌ها خلاف شعارهای شماست. اگر قرار به سکوت باشد، ترجیح می‌دهم طبیب دوره گرد قلوب مردم باشم در این فرودگاه و آن فرودگاه. از این کشور به آن کشور. اما دست از هدفم نخواهم کشید.

«آیت‌الله» بعد از یکصد و بیست روز رفت، اما فرانسه ماند و مردمش و عشقی که روی دلشان مانده بود. عشق به آیت‌الله و عشق به پیامبری که آقا روح‌الله فرزند و شاگرد مکتبش بود.

دوباره فصل بهار فرا رسیده است و این بهار نه بهار شکوفه زدن درختان، که ایام شکوفه زدن دل‌ها در زمستان مرده غرب است. دیری نپایید که از آخرین روز حضور آقا روح‌الله تا امروز و در ظلمت و تاریکی بی‌انتهای بی‌بند و باری‌ فرهنگ لیبرالیسم فرانسه، روح اسلام با قلوب مردم فرانسه پیوند خورد و روز به روز بر تعداد عاشقان خاتم النبیین افزوده شد و  یک بار دیگر طبیب دوره گرد قلوب مردم با «مرهم‌های موثرش» به راه افتاده؛ پیامبر رحمتی «که تحمل رنج برایش سخت است».

این قرن، قران اسلام است وعجیب نیست که این بار دولت فرانسه از تسخیر قلوب مردمش و مردم جهان بهراسد. آن‌ها یک بار تاثیر روح قدسی «امام» را از خانه‌ی کوچکی که در «نوفل لوشاتو» مرکز دنیا شده بود دیده اند. غرب در باتلاق اضمحلال فرو افتاده است و با اقدامات توهین آمیز نسبت به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در منجلاب دست و پا می‌زند.

حقیقت این است که نور عالم را فرا خواهد گرفت و دموکراسی و لیبرالیسم غربی در برابر اسلام ناب محمدی زانو خواهد زد و از پشت توهین‌ این روزها به مهربانترین فرستاده خدا، خورشید اسلام است که با نام «محمد» در میان جوانان و کودکان، زنان و مردان بیرون می‌آید.

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

سخنرانی 50 دقیقه بوده که من سخنرانی کامل صوتی رو پیدا نکردم. این فایل 30 دقیقه ای است.

سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی پیش از نماز جمعه هفته پیش.

 

دانلود سخنرانی رحیم پور ازغدی

 

پی نوشت: صحبت‌هاش توی این دو باری که توی نماز جمعه اومده نشون داده اگر فردی این چنینی بیاد، نماز جمعه حقیقتا نماز جمعه میشه!

کاش امام جمعه تهران میشد!

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

خبر رسید توی بمبارون جولان، «جهاد مغنیه» پسر حاج عماد شهید شد.

ناخود آگاه یاد سخنرانیش توی شهادت حاج عماد افتادم:

.... حصدته فی حیاتک انتصارا و فی آخرتک رضوانا

لیکن الحب الذی یغمر قلبک لهؤلاء الناس

الذین کنت تفرح لفرحهم و تحزن لحزهنم. لهذا الشعب الابی المقاوم...

.

.

.

باسمک یا والدی اقول لاب الشهدا سماحه امین العام الحزب الله

نحن معک

نحن اولادک کما کنت کل ابناء الشهداء

نمضی معک حیث تمضی

لن نترک المسیره

لن نترک الساح

لن نترک السلاح

لبیک یا نصرالله...

 

 

راست می‌گفت مردانه ایستاد تا امروز. مردانه شهید شد.

نمی‌دانم، اما خدا کند مصاحبه کرده باشد با «جهاد»

ضاحیه بوی شهادت می‌دهد. همان روزها که بودم هم چند شهید آوردند، اما امروز دوباره بوی عماد مغنیه گرفته

کاش این چند روز «ضاحیه جنوبی» بودم...

 

شهادتت مبارک

سخنرانی جهاد مغنیه در روز شهادت پدر

 

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

صبحانه خوردنم بعد از خواب صبحگاهی به نوشتن آخرین صفحات مطالبی که قرار است پنجشنبه کنفرانس بدهم تبدیل شد. صبحانه‌ی ادبی خوردن فکرم در فرانسه و میان سمبول‌ها و سمبولیک‌ها. احتمالا یک شمع هم این وسط روشن بوده تا همراه خوردن صبحانه من با یک مادام صحبت کنم و تا سوختن و تمام شدنش، باهم باشیم و حرف بزنیم و صبحانه ادبی بخوریم، اما غافل که مادام داستان امروز وجود خارجی نداشته و در دسترس نمی‌باشد. جخ بزودی در این مکان یک مادام نصب می‌شود، اما اینکه الان باشد نه. شایعه‌ای بیش نیست.

هرچند این بزودی هم خودش داستانی است. عاقبت کار ما قرار است مثل عاقبت چیزهای دیگر باشد. به قول درویش مصطفی حُکما حِکمتی دارد. یاعلی مددی.

حالا اتفاقا بحث درویش مصطفی امد وسط، بین ادبای فرانسه و شعرهایی که گفتند، جای زال محمد پاانداز حسابی خالی است. حُکما اگر در آن دوره می‌زیست، بین شعرهای رومانتیک‌ها و سمبولیک‌های فرانسه جایی داشت. حداقل یک شعر آزاد درباره‌اش می‌سرودند.

 

چند وقتی هست که نوشته‌هایم را اول می‌نویسم، بعد تایپ می‌کنم. خط قورباغه‌ای من به کنار، اما حس بهتری می‌دهد. می‌گویید نه یک بار شما باشید و صبحانه فرانسوی و مادام بواریِ گوستاو فلوبر؟ نه. شما باشید با حسن رحیم پور ازغدی در خطبه‌های پیش از نماز جمعه. مطمئنا از بودن در فرانسه و صبحانه کذایی لذت بیشتری دارد.

قبول ندارید؟ جستجو کنید سخنرانی این هفته‌اش در نماز جمعه را ببینید چه گفته. اصلا حرف‌های خودتان است. حرف الف. حرف ب و پ و ج و چ را نمی‌دانم، اما اگر الف را به قامت یار بگیریم، مجید و الف و علیرضا و آن علیرضای دیگر همه حرف‌هایشان را رحیم پور زده. بروند گوش بدهند.

حکما حرف خانم‌ها هم همین بوده. البته بین هفت کورهای این کشور، صحبت‌های رحیم پور ازغدی مثل خواندن کلام الله برای کر است. {اگر فکر کردید منظورم یاسین برای خر خواندن است، اشتباه کردید!}

 

دوست ندارم کنفرانس آخر هفته را یک بند از روی متن بخوانم. خب اگر بخواهم این کار را بکنم، بهتر نیست یک فیلم ضبط کنم و یک نریشن با همین صدای شبه آخرین روزهای زمستانی‌ام؟ هر هفته که نه، اما بسیاری از هفته‌ها یکی می‌آید و از روی یک متن می‌خواند. لابد در خیال خودش کنفرانس استادانه‌ای هم داده.

کنفرانسی که از روی متن خوانده بشود که کنفرانس نیست. این را حتی آقای جاهد هم می‌فهمد. باور نداری از محمدجواد بپرس که برایش از کنفرانس هفته آخر کلاس‌شان گفته و جاهد گفته آن که او خوانده کنفرانس نبوده، مزخرف بوده.

حالا من هم دچار این مزخرفات شده ام. یعنی احساس می‌کنم قرار است بروم همه را از رو بخوانم. بعد یک عده آن انتهای کلاس از اهالی بروکلین برگردد و بگوید این شوریده سر چه فکری کرده 6-7 صفحه متن را از رو خوانده؟ حتما به حساب خودش کنفرانس استادانه‌ای هم داده!

البته قبل از آنکه یک بروکلینی این را بگوید، اهالی هارلم غر می‌زنند که چرا کنفرانسش 2 ساعت و نیم طول کشیده. دهانش را ببندد استاد صحبت کند.

شاید هم قرار است بیوفتم توی کنفرانس بعد شروع کنم به از حفظ گفتن انچه این چند روز نوشتم. بعد خودم حس کنم عجب کار درستی هستم. همین غرور باعث شود از بالای منبر با مخ به زمین بیایم و فردا نهایتا یک محسن مخملباف از من ساخته شود. جخ به قاعده یک قدم جلوتر رفتن هم خوانده‌هایم از «آوینی» در من تاثیر نکرده باشد و همان خری باشم که بودم و آن خر به انسان تبدیل نشده که هیچ، بل هم اضل شده باشم.

 

شمعی که روشن کرده بودیم دارد تمام می‌شود. نه مادام فرانسوی آمد، نه موسیو، نه علیرضا، نه رحیم پور ازغدی، نه الف و نه حتی هیچ یک از بچه‌های کلاس. مجید هم حکما رفته سراغ آوینی.

به گمانم صدای انفجار مین عراقی‌ها آمد. همین چند دقیقه قبل دوربین دستش بود با یزدان پرست، داشت به سعید قاسمی می‌گفت برگردیم همانجا که بودیم. یک کار ناتمام دارم.

بوی گوشت سوخته‌ می‌آید...

 

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

غیظم تمام است از دست ارشاد

حرصم مُدام است الحمدلله

ای نانِ سرکش، برگرد به قبلش

گه ماست و کشکش، گه دوغِ دلخواه

ما را به تاریخ، افسانه کردند

بوقانِ داخل، بوقان گمراه

از دست محمود فرار کردیم

وز فعل کلید ای وای و ای آه

پولا چه گویم شرح فراقت

«چشمی و صد نم، جانی و صد آه»

دشمن مبیند، این وضع که دیدست

از ما سَتِد ارز، از ما ستد چاه1

کمیته امداد ما نیز خواهیم

«لیکن چه چاره با بخت گمراه»

ما وضع خوب را افسانه دانیم

یا شیب پایین، یا شیب کوتاه

تدبیر بر ما هیچش اثر کرد

کردن تو گونی، بریم به دادگاه...

 

1- مراد ماعر {بر وزن شاعر} در اینجا از چاه، چاه نفت است.

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

در ادامه مجموعه‌ی زندگی‌نامه صوتی امام خمینی سلام الله علیها در بخش «رادیو انقلاب» وبلاگ، سومین صوت این بخش آماده شد.

موضوع این فایل صوتی، ماجرای ازدواج حضرت امام خمینی با خانم خدیجه ثقفی (قدس ایران) است.

 

برای دانلود کلیک کنید

 
 
 
پی نوشت: 26 دی ماه، روز فرار شاه ملعون از کشور گرامی باد.
 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

شهید سیدمرتضی آوینی:

بهار سر رسیده است و شقایق‌های وحشی و گل‌های سفید نوروز، بدون ترس از آتش جنگ و پوتین‌های خشن سربازی، سر از خاک بیرون آورده‌اند. آیا می‌توان گل‌ها را بهانه کرد و از جنگ گریخت؟

لازمه‌ی تکامل عالم، جنگ بین اهل حق و اهل باطل است و واماندگان و اهل تقاعد نمی توانند نقاب صلح و سلم را بهانه‌ی نشستن کنند و در خانه ماندند. جنگ بین حق و باطل همان همه با فطرت عالم توازن و تناسب دارد که گلهای شقایق وحشی با دامنه‌ی تپه‌ها.

شقایق وحشی نیز داغدار واقعه‌ای است که در کربلا رخ داده است. آیا می‌توان جهان را در کف جهال و فساق و قداره‌بند‌ها رها کرد و دم بر نیاورد؟ اگر نه، همه‌ی ما در برابر اقامه‌ی عدل مسئول هستیم به کربلا داغی بی التیام بر سینه‌ی همه‌ی بشریت است.

نوروز سر رسیده، اما آن کشاورز بیرجندی به روستای خویش باز نمی گردد، اما زیبایی های عالم را خوب می شناسد و گل‌های سفید نوروز، گل‌های اشتیاقی هستند که با نسیم بهار بر خاک مطهر قلب او جوانه زده‌اند. اما چگونه می‌توان از قلب‌هایی که دیگر نمی‌تپند غافل شد؟

اما چگونه می‌توان کربلا را از یاد برد؟

 

میان ظاهر و باطن عالم نسبتی است که جز اهل حق در نمی‌یابند. او می‌داند که اندیشه‌ی علوی با زندگی عبدالرحمن عوفی جمع نمی‌شود. او می‌داند که عاشورا و عافیت با هم جمع نمی‌شود. او می‌داند که نمی‌توان «یا لیتنی کنت معکم» خواند و در خانه ماند و خود را دیندار دانست. آیا کسی جز خویشتن را نیز می‌توان فریفت؟

دهر بر محور حق و عدل می‌چرخد و هیچ چیز در آن گم نمی‌شود. آیا می‌توان خود را دیندار دانست و در عین حال آن‌همه تعلل ورزید تا عصر عاشورا برسد و کار از کار بگذرد؟ پیکرهای بی‌سر شهدا لگدکوب شده‌اند و گوشواره از گوش دختربچه‌های آل‌الله کشیده‌اند و شکوفه‌های هلو را بر تن فرزندان رسول الله پرپر کرده‌اند و زنجیر بر گردن ولی خدا و وصی رسول او انداخته‌اند.

 

روی سخن، پیش از همه با دینداران است، آنان که فریاد هل من ناصر حسین بن علی را از کربلا شنیده‌اند، اما در میان ضعفا و قاعدین در خانه مانده‌اند و اخبار جنگ را تنها از رادیوها گوش کرده‌اند و پنداشته‌اند که در ثواب مجاهدین راه خدا نیز شریک هستند. آیا می‌توان در خانه خفت و در ثواب مجاهدین راه خدا شریک بود؟ آیا می‌توان فریاد «جنگ جنگ تا پیروزی» سر داد، اما تشنگی در راه خدا را تجربه نکرد و در محاصره‌ی دشمن نیفتاد و پیکر برادر شهید را ساعت‌ها بر گرده نکشید؟ آیا می‌توان فریاد «جنگ جنگ تا پیروزی» سر داد، اما مارش عملیات را در خانه از رادیو شنید؟

نه، سال‌ها از عاشورا گذشته است، اما هنوز حکومت کره‌ی زمین در کف یزیدیان است و تا آن‌گاه که حکومت در کف یزیدیان باشد داغ کربلا تازه است و با گذشت زمان التیام نمی‌یابد.

 

 

 
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

چند روز قبل زنگ زده می‌گه می‌تونی سه تا کلیپ درست کنی در مورد جنگ نرم با صحبت‌های حضرت آقا؟

می‌خوام بدم به واحد جنگ نرم پادگانمون.

چون بچه باحالیه، دوست نداشتم بگم وقت ندارم و گفتم تا سه شنبه به من وقت بده.

الان به این فکر می‌‍کنم که چی بسازم دقیقا؟

چند تا عکس بذارم پشت سر هم؟
بشینم دنبال فیلم بگردم؟

برم اول اخر یه کلیپو کات بزنم لوگوی اون پادگان رو بزنم اولش؟

 

نمی‌دونم چه باید بکنم.

 

 
  • ماشیح