اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 ترى یا إلهی، فیض دمعی من خیفتک، و وجیب قلبی من خشیتک، وانتقاض جوارحی من هیبتک،

کل ذلک حیاء منک لسوء عملی، ولذاک خمد صوتی عن الجأر إلیک، وکل لسانی عن مناجاتک.

یا إلهی فلک الحمد...

ای خدای من بی‌شک نگاه می‌کنی که از خوف تو اشکم جاری است و قلبم از ترس تو پریشان است و از هیبتت اعضای بدنم می‌لرزد.

ااین همه از شرمسارى من به خاطر سوء رفتار من است، و به همین خاطر از شدّت زارى به درگاهت صدایم فرو خفته، و زبانم از راز و نیاز با تو بازمانده.

اى خداى من، سپاس تو را..

 

داستان از آن‌جایی شروع می‌شود که ما فکر می‌کنیم که نزدیکیم، اما واقعیت این است که در دورترین فاصله از تو قرار داریم. بگذار داستان خودم را بگویم. از جایی که فکر کردم در «مسیر» قدم گذاشته‌ام، به «شرک درون» خویش پی بردم. تلنگری بود. عجیب تلنگری

در خود فرو ریختم و نتوانستم بلند شوم.

شاید اگر می‌دانستم مشرکم، این‌چنین برایم سخت نمی‌شد، اما حقیقت همیشه آن است که اتفاق می‌افتد و این بار حقیقت بسیار تلخ و دردناک بود. 

شرک درون ما همان چیزی است که هیچ وقت به آن فکر نکردیم. دقیقا همان چیزی که اصل کاری است. وقتی فکر می‌کنی هستی، نیستی و این چقدر سخت و بد و تلخ و هزار لغت دیگری است که پشت هم ردیف شدنشان بد می‌نُماید، اما باز ظواهر حقیقت را هم بیان نمی‌کند.

آن وقت که در راه رضای تو کار کردن، باز نفس به میان می‌آید، شرک خفی جلوه می‌کند. اینکه اصلا شاید تو چیز دیگری بخواهی و یا چیز دیگر را مصلحت ببینی. شاید آن‌چه من می‌خواهم را خیر نمی‌دانی. شاید هم می‌دانی، اما می‌خواهی مرا حسابی بگردانی و به قولی عیار مرا بسنجی.

اینجاست که نفس آدم وسط می‌آید. این‌جاست که تصمیم می‌گیرد آنچه برای تو می‌خواهد انجام دهد را به هر نحوی بخواهد و فکر کند در «فی سبیل الله» قدم گذاشته. اما نه...

به خود که می‌آید می‌بیند فرو ریخته. تازه می‌فهمد کجا ایستاده بوده و پا روی چه سنگ معلق و نامطمئنی گذاشته. درست جایی که فکر می‌کند در طریقت تو قرار دارد، در اوج خودبینی و شرک خفی است.

و من چه سخت تجربه کردم همه‌ی این‌ها را و تو چه مهربانانه پشتم ایستاده و از پرتگاه خودبینی مرا بیرون کشیدی و دوباره بلند کردی.

تو چُنانی که هیچ‌کس چون تو نیست، اما من

از خودم چه بگویم که در روزمرگی به یادت نبوده و نیستم. حتی وقتی به نماز می‌ایستم و یا قرآن می‌خوانم، به اتمامش بیشتر از شروعش فکر می‌کنم. به اینکه تمامش کنم برود پی کارش و وظیفه‌ام را انجام دهم و «خلاص» شوم. 

چه بی‌مقدارم که نفهمیدم اتمام نماز با «سلام» آغاز می‌شود و این تازه یعنی شروع و من اگر «خالص» شده بودم، امروز چیز دیگری بودم.

این‌ها همه سیاهه‌هایی است که بیرون می‌آید، اما به مقام عمل نمی‌نشیند و تو ای خدای عزیز من، چقدر مظلومی.

آدم‌ها روزهای سختی دارند.

کاش حداقل برای نجات خودشان هم که شده به روزهای سخت فکر کنند. به روزهایی که تنها دارایی‌شان تویی و هیچ‌کس جز تو به آن‌ها سودی نمی‌دهد...

اللهم إنی اسئلک الأمان یوم لا ینفع مال و لا بنون، إلا من أتی الله بقلب سلیم

و اسئلک الأمان یوم یعرف المجرمون بسیماهم

روزی که گناه‌کاران از چهره‌هایشان مشخص اند

روی سیاه ما را سفید کن...

 

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

خدایا!

خدااااایا!

اگر دستبند تجمل نمی‌بست دست کمان‌گیر ما را

کسی تا قیامت نمی‌کرد پیدا از آن گوشه‌ی کهکشان تیر ما را

 

ولی

ولی خسته بودیم و یاران هم‌دل

به نانی

گرفتند شمشیر ما را

 

ولی خسته بودیم و می‌برد توفان 

تمام شکوه اساطیر ما را

 

طلا را که مس کرد

دیگر ندانم چه خاصیتی بود

اکسیر ما را...

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

با نوای کاروان بار بندید همرهان

این قافله عزم کرب و بلا دارد

با نوای کاروان بار بندید همرهان

این قافله عزم کرب و بلا دارد

عهدمان تا پای جان، راه‌مان راه وفاست

جبهه‌ی امروزمان تا دمشق و سامراست

ای بسیجی‌ها به پیش، راه قدس از کربلاست

عالم سراسر چشم بر رزم ما دارد

 

با نوای کاروان بار بندید همرهان

این قافله عزم کرب و بلا دارد

أین عمار ولی هر زمان در گوش ماست

گاه در جنگیم و گاه رزم ما با فتنه‌هاست

گاه میدان حنین عرصه‌ی پیکار ماست

ایین شیدایی آیینه‌ها دارد

 

با نوای کاروان

بار بندید همرهان

این قافله عزم کرب و بلا دارد...

 

 

پ.ن: کولاک کرده میثم مطیعی!

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

نئورئالیسم در سینما شاید مهم‌ترین مطلبی است که تا به امروز نوشتم.

اگر بشه بخشیش رو می‌ذارم روی نیوک لیدر.

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

رهبر انقلاب، امروز:

امروز تضادهای تمدن غرب خود را نشان می‌دهد. امروز نوبت اسلام است.

مسلمانان با همت خود تمدن نوین اسلامی را برپا کنند. این خطاب به علما و روشنفکران جهان اسلام است که غرب را قبله‌ی خود نمی‌دانند.

من دیگر امید چندانی به سیاستمداران جهان اسلام ندارم.

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

به پسرش محمد حنفیه چون در نبرد جمل پرچم را بدو سپرد:

اگر کوه‌ها از جای کنده شود، تو جای خویش بدار!

دندان‌ها را بر هم فشار و کاسه سرت را به خدا عاریت سپار!

پای در زمین کوب و چشم بر کرانه سپاه نِه، و بیم بر خود راه مده!

و بدان که پیروزی از سوی خدا است!

 

 

پ.ن: خدایا به من آرامش و صبر عطا فرما.

 

  • ماشیح