اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۳۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

آخه چرا من باید هم شکست عشقی بخورم هم شکست کاری هم شکست‌های دیگه؟ :v

شکست عشقی که له شد بدبخت. بین وضعیت اقتصادی گیر کرد دید بهش محل ندادیم غصه خورد. توش موندیم و رد شدیم

شکست‌های دیگه هم که هیچ.

این شکست کاری دیگه از کجا پیداش شد :D

با این همه، همش یاد شعر محسن چاوشی میوفتم و جالبه که یاد چیزی میوفتم که کلا یه بارش گوش دادم:

توی هر ضرر باید استفاده‌ای باشه 

باخت باید احساس فوق‌العاده‌ای باشه

آه فاتح قلبم فکرشم نمی‌کردی

رام کردن این شیر کار ساده‌ای باشه

 

خداییش دلم برای دلم سوخت که بهش محل ندادم. ولی دیدم اگه بخوام بهش پر و بال بده موندگارم می‌کنه. نمی‌ذاره برم جلو. اصلا ممکنه دیگه کلا نذاره برم. گفتم بیخیال. بشین سر جات بذار کارمونو بکنیم. همچین یک ضدحالی خورد بهش محل ندادم.

حالا توی این وضعیت دارم به این فکر می‌کنم که من کدوم گزینه هستم؟ چقدر ابلهم؟ یا پرروام؟ یا پشتکار دارم؟ که هم‌چنان می‌خوام فلان طرح رو ببرم جلو.

باز رفتم سر طرح قبلی. مصاحبه‌ها. آرشیو مصاحبه‌ها و راش‌های کار قبلی. یه نگاهی بهشون کردم. یک سالی میشه ندیدمشون. جمله‌هاشون رو حفظ کردم انقدر گوش دادم. داشتم کم کم فرانسوی بلد می‌شدم انقدر شنیده بودم.

اگه بگم ناامید نشدم دروغ گفتم، ولی اگه بگم امید ندارم هم دروغ گفتم. امیدوارم به روزهای خوب، ولی فشار زیادی بهم اومد. تحملش می‌کنم برای روزهای خوبی که ان شاءالله می‌رسه. 

روزهای خوب، کارهای خوب، اهداف خوب و آینده‌ی خوب. من صبر می‌کنم و امیدوارم توی این راه کم نیارم. جا نزنم و خیلی چیزهای دیگه.

این کاری که کردم، اگه یه خورده ملات بهش اضافه می‌کردم می‌شد مثل خیلی کارهای دیگه که از تلویزیون پخش میشه، ولی دایی گفت خوب نیست چون سبک و کلاس کارش فرق داره. منم اگه مردش نبودم نباید باهاش شروع می‌کردم. خودم خواستم و پای خواستنم هم باید باشم.

بازم امیدوارم کم نیارم و باز امیدوارم به روزهای خوب.

برای همه این روزهای سخت:

آرمان‌خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج‌هاست. پس برادر خوبم برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باش....

 

 

پی نوشت: این آخرین پست در مورد شکست‌ها بود. کاری و عشقی و هر شکست دیگه‌ای. ان شا ءالله

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 

شبی ز کنج عزاخانه، خانه ات آباد
مرا دعا کن و ویرانی مرا دریاب

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

من یک بار دیگه طعم تلخ شکست رو چشیدم توی یک کار

سخته

ولی روزای خوب هم از راه می‌رسه

پشت این شکست‌های پی در پی، روزهای خوبم می‌رسه

ان شاءالله

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۲۳
  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

مطمئنا بارها مثل من با این سوال که: «اگر بدانید 24 ساعت بیشتر زنده نیستید، چه می‌کنید؟» مواجه شده‌اید.

بارها شنیده‌ایم و به همان اندازه که شنیدیم ساده و سطحی از کنارش عبور کردیم. عمدتا همان لحظه جوابی دادیم و جواب‌ها به همان اندازه که زود و سریع بوده، تهی است. تهی از واقعیت. به نظر من هر جوابی که به این سوال بدهیم، سطحی و ساده است.

احساس می‌کنم به عمق این سوال فکر نمی‌کنیم. اگر فکر کنیم زود جواب نمی‌دهیم و مهم‌تر اینکه اگر فکر کنیم شاید موهایمان سفید شود و پیر شویم و شاید همان لحظه بمیریم.

شاید در جواب به این سوال به خودمان فرو برویم و بعد احساس تنهایی، وحشت و تهی بودن به ما دست بدهد. طبیعتا تهی بودن درونی‌مان بعد از فکر کردن به جواب این سوال، بسیار بیشتر از تهی بودن آن جوابی است که فورا پاسخ دادیم.

در جواب اول، این سوال نه تنها از مغز و ذهن ما عبور نمی‌کند که حتی به قلب ما هم نمی‌رسد. ما چطور می‌توانیم جواب سوالی را بدهیم که در مخیله‌مان درکش نکردیم، احساس ساعت پایان عمر را نداشتیم و حتی برای لحظه‌ای هم خود را در این موقعیت قرار ندادیم.

من یقین دارم اگر واقعا به این موقعیت فکر کنیم، وحشت خواهیم کرد. می‌ترسیم. مضطرب می‌شویم و نهایتا به تهی بودن درون‌مان پی می‌بریم.

البته این احساس کسانی است که مثل من از مزرعه آخرت خود، یعنی دنیا سودی نبرده اند و لحظه لحظه‌ی زندگی خود را به غفلت گذرانده اند.

من حتی غرق در گناه بودن را هم غفلت معنا نمی‌کنم. آدم‌هایی مثل من ساعاتی که در مستحبات و واجبات هستند را نیز عمدتا در غفلت درون می‌گذرانند.

حس ساعات پایان عمر حسرت فراوانی با خود همراه دارد. حتی به قدر آخرین نفس هم می‌توانی تمام آنچه کردی را جلوی چشمانت ببینی و تمام آنچه «منم» شده است را. آنقدر خوب و دقیق همه‌ی فیلم زندگی‌ات را می‌بینی که به حساب و کتاب ایمان بیاوری و آنقدر ریزبین می‌شوی که همان ثانیه‌ی آخر حسرت لحظه لحظه‌ها و ثانیه ثانیه‌هایی را که به غفلت گذراندی بخوری.

حسرت اینکه آن نمازی که خواندی می‌توانست بیشتر طول بکشد و آن ذکری که گفتی می‌توانست با توجه بیشتری باشد. خلوت‌هایت جلوی چشم می‌آید و تمام آنچه به فعلیت رساندی. همه‌ی آنچه که می‌توانستی در این دور تند نبینی را به خودت نشان می‌دهند. قبل از اینکه جان بدهی و دستت از این دنیا کوتاه شود.

وقتی به کردارت نگاه می‌کنی، بیش از آنکه نگران «گناه» باشی، حسرت می‌خوری که چرا بندگی نکردی و بیشتر از آنکه نگران عقوبت و عذاب رفتارت باشی، از رابطه نزدیک و محبت بیشتری که می‌توانست بین تو و خدا باشد و جایش در این فیلم خالی است پشیمان می‌شوی.

حس تهی بودن آدم آنجا بیشتر می‌شود. دل کندن از دنیا سخت است، اما فکر اینکه قرار است سال‌ها با لحظه‌هایی که زندگی نکردی و به مردگی گذراندی تنها باشی، احساس تهی بودن بیشتری داری.

آنجا قدر ثانیه‌ها را می‌فهمی. آنجا قدر دقیقه‌ها را می‌دانی و آنجا از گذشت ساعت‌هایی که به بطالت گذراندی بیشتر رنج می‌بری.

جالب اینجاست که آن لحظه‌های آخر نه فقط این دنیا، که آن دنیا را هم می‌بینی. آن طرف را با تمام جزئیاتش می‌بینی و این طرف را با تمام آنچه گذراندی. منتظر ورود به جهان دیگری هستی و معنی معلق بودن را خوب می‌فهمی. مثل فضانوردها که در هوا معلق اند و هیچ گرانشی وجود ندارد، تو هم خودت را بین این دنیا و آن دنیا معلق می‌بینی. حس می‌کنی روحت می‌خواهد به پرواز دربیاید و برای به پرواز در آمدن باید قفس تنگ تن را بشکافد و جلوه‌ی حقیقی‌اش را پیدا کند. دیدن آن دنیا برایت عجیب است. تا دیروز ندیده بودی و حالا خیلی خوب می‌بینی.

می‌دانی به قدر یک نفس کشیدن فاصله داری و هرچه تلخی است در این یک نفس است. جان کندن و جدا شدن روح از بدن از این رو برایت تلخ می‌شود که این یک نفس آخر، تو را از «آدم دیگری شدن»، «توبه کردن» و «بازسازی» اشتباهاتت دور می‌کند. تلخی‌اش در بی‌ارادگی است. تلخی‌اش در دیر شدن و دیر کردن و دیر جنبیدن است.

توی همان یک ثانیه‌ای که آخرین نفس طول کشیده و همه‌ی این‌ها را مرور کردی، به خودت می‌گویی کاش یک بار دیگر به من مهلت داده می‌شد و دوباره فیلم زندگی‌ات جلوی چشمانت می‌آید و لحظه‌هایی را می‌بینی که به تو مهلت داده شده بود. لحظه‌هایی که فهمیدی از مهلت داده شدگانی و لحظه‌هایی که نفهمیدی.

بعد سکوت می‌کنی

سکوتی بیشتر از همه‌ی آن تنهایی‌های چند لحظه‌ای.

دست کسی را روی پشتت حس می‌کنی. انگار کسی در گوش تو می‌گوید غصه نخور. با تمام تنهایی‌ات و با تمام آن بندگی‌ها که نکردی، باز کنارت هستم.

یک بار دیگر خجالت می‌کشی که بندگی این خدای مهربان را نکردی.

اصلا همه‌ی تلخی که این ثانیه‌های آخر داشت هم به خاطر همین مهربانی او و کوتاهی تو می‌گذرد. شرمنده گناهانت می‌شوی، اما به لحظه‌‌های غفلتت در نماز و بی‌توجهی‌هایت به او رشک می‌بری. حسرت و حسرت و حسرت

و ندایی که تو را از این جهان جدا می‌کند به قدر یک نفس کشیدن:

ارجعی الی ربک...

 

 

حالا این تنهایی و رسوایی آنجایی بیشتر می‌شود که تو خودت می‌دانی قبل‌تر مهلت گرفته‌ای و از آن مهلت قبلی هیچ فرقی نداشتی. بعد یک بار دیگر از خدا مهلت می‌خواهی...

خدا به تو مهلت می‌دهد و چشم دوباره که به دنیا باز می‌کنی، خود را فراموش‌کار و اهل دنیا می‌یابی.

تنهایی وحشتناکی دارد این غفلتی که با علم به مهلت یافته بودن همراه است. تنهایی به وسعت همه غافلان و جاهلان تاریخ.

 

 

خدا ما را از خیل جهال عالم نجات دهد. به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله سلم...

یاعلی

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

قال کذلک...

 

 

پی نوشت: قال کذلک قال ربک هو علی هین و لنجعله ایه للناس و رحمه منا و کان امرا مقضیا

گفت همین است، پروردگارت فرموده این کار بر من سهل و آسان است، ما می‏خواهیم او را نشانه‏‌ای برای مردم قرار دهیم و رحمتی از سوی ما باشد، و این امری حتمی است

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر. شوروی از هر دو بدتر. همه از هم بدتر. همه از هم پلیدتر.

اما امروز سر و کار ما با این خبیث‌هاست

با آمریکاست...

 

 

پ.ن:ساده می‌گفت، خیلی ساده. اما آن کلمات ساده هنوز هم اعجاب‌آمیز اند.

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

ولادت حضرت زینب سلام الله علیها، بانوی بی‌نظیر و اسوه‌ی صبر و پاکی و زیبایی بر همه عاشقان آل الله مبارک.

این شعر هم تقدیم به دوستداران عمه حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نماند حسینِ بی عبّاس
به جای خواهری آنجا برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو؟ برادر! که مادری کردی
تو خواهری و برادر، تو مادری و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت؟ وارث درد!
به خون نشستی و در خون شناوری کردی
پس از حسین تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه را یادآوری کردی
به روی نیزه سرِ آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردی و سروری کردی
حسینِ دیگری آنجا پس از حسین شکُفت
تو با حسین، پس از او، برابری کردی
چه زخم ها که نزد خطبه ات به خفّاشان
زبان گشودی و روشن سخنوری کردی
زبان نبود، خود ذوالفقار مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت! پیمبری کردی
بدل به آینه شد خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی

مرتضی امیری اسفندقه

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ که آنجا

سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

در ادامه مجموعه‌ی زندگی‌نامه صوتی امام خمینی سلام الله علیها در بخش «رادیو انقلاب» وبلاگ، هشتمین صوت این بخش آماده شد.

موضوع این فایل صوتی، صحبت‌های همسران علمای نجف بعد از عزیمت حضرت امام به پاریس و عبارات ناشایستی که در مورد ایشان به کار می‌بردند است.

 

برای دانلود کلیک کنید

 

 

پی نوشت: این ویژه نامه صوتی با دو شماره دیگر به پایان خواهد رسید.

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 

در ادامه مجموعه‌ی زندگی‌نامه صوتی امام خمینی سلام الله علیها در بخش «رادیو انقلاب» وبلاگ، هفتمین صوت این بخش آماده شد.

موضوع این فایل صوتی، ماجرای کاپیتولاسیون، اطلاع ایشان از دستگیری و  سخنرانی حضرت امام خمینی پیرامون این مسئله.

 

برای دانلود کلیک کنید

  • ماشیح