اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

کیستی ما؟

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

دوست دارم بیشتر در وبلاگم بنویسم، اما وقتم کم برکت شده و نمی‌فهمم روزها با چه سرعتی می‌گذره. این دوست داشتن از اون دست دوست داشتن‌هایی است که کارهای دیگر رو هم دربر گرفته.

الان باید به جای این کارها، دوربینم رو برمی‌داشتم و فیلم می‌گرفتم. چیزی که با همه وجود دوسش دارم، اما وقتی فعلا نمی‌تونم باهاش مخارج زندگیمو تامین کنم، پس می‌گذارمش کنار. توی دل خودم موقتیه، امیدوارم توی دنیای حقیقی هم موقتی باشه. اذیت کننده است، اما چاره‌ای نیست.

باید سعی کنم این دو کاری که دستم هست رو خوب انجام بدم تا شروع خوبی بشه.

 

اما بعد

ما کیستیم؟ از کجا می‌آییم و به کجا می‌رویم؟

این پرسش رو برای جواب دادن به مسئله‌ای درباره معاد و آخرت نپرسیدم، اتفاقا به‌عکس برای امروز پرسیدم.

هر روز و هر شب جملات تکراری از دهان من، شما و دیگری خارج می‌شه با این محتوا که چه وضعیه؟ چه زندگیه؟ چرا اینجوریه؟ چرا اینطور نیست؟ و چرا این‌طور هست؟

بسیاری از این سوال‌ها و گلایه‌ها جنبه کلان داره و رسیدگیش به مسئولین می‌رسه و بسیاریش جنبه فردی داره و ما از این مسائل فردی که بسیار هم هست و اتفاقا مسئله‌ی اصلی است غافلیم. چه بسا اشکالات فردی که اگر درست بشه، اجتماع هم درست می‌شه.

 

وضعیت کار در جامعه ما مطلوب نیست، این حرف درستی است، اما همیشه فکر می‌کنم در همین وضعیت هم نصف جوون‌های بی‌کار می‌تونیم صاحب کار بشیم. 

اشکال عمده ما اینه که امروز کار رو «عار» می‌پنداریم و توقع داریم بهترین کار یعنی مدیریت رو به ما بسپارند.

و چه بسیار انسان‌هایی هم‌چون من که از همین الان حوصله‌ی کار کردن ندارند و دوست دارند در 20-30 سالگی بازنشسته بشن و بخورن و بخوابن.

بسیاری از اشکالات امروز جامعه ما این‌طوری است. نگاه ما به مسئله‌ی کار تغییر کرده. ما کار رو شر واجبی می‌بینیم که باید پول دربیاریم برای خوش‌گذرانی، اما معصومین ما کار رو عبادت و تفریح می‌دیدند.

البته که اون کار هم با بی‌گاری کشیدن امروز به منظور «توسعه اقتصادی» زمین تا آسمون تفاوت داره، اما ما چه هستیم و در کجا هستیم؟

آیا من که رشته دانشگاهیم نرم‌افزار بوده امروز حاضرم برای خرج زندگیم کار دیگری بکنم؟ فلافلی بزنم یا در یک سوپرمارکت کار کنم؟ 

نه!

این مسئله که ما درس خوندیم که تخصص پیدا کنیم و طبق اون تخصص کار کنیم، حرف درستی است، اما این مسئله به جنبه کلان کار و وضع کار برمی‌گرده که از دست ما خارجه. اون بخشی که در دست ماست رو چه باید بکنیم؟

 

در خصوص ازدواج چطور؟

آیا ما اون مقداری که به وام‌های بانکی و یا گرانی و نداشتن پول در جیب خودمون اطمینان داریم، به وعده خدا هم توکل و اعتماد داریم؟ یا اینکه همه بار اشکالات ازدواج رو به دوش دیگران می‌اندازیم؟
آیا تشکیل یک زندگی ساده روی یک موکت یا نهایتا یک فرش معمولی، منزل بدون مبلمان، ماشین ظرفشویی، فلان مدل گاز یا یخچال رو قبول می‌کنیم یا توقع ما اجازه نمیده از جایی شروع کنیم که میشه شروعش کرد و اشکالی هم نداره؟ آیا توقع ما بیش از چیزی که باید باشه نیست؟

 

این بحث‌ها و این مثال‌ها مفصله!

هم مشکلات رو می‌دونم و هم سختی‌ها رو. هم تعدد این مباحث رو می‌دونم و هم تعدد سنگ‌های جلوی راه رو.

اما چرا ما برای این راه قدمی برنمی‌داریم و سنگی رو از راه بلند نمی‌کنیم؟ چرا به این «کیستی ما» و «چیستی ما» فکر نمی‌کنیم؟

بخشی از این مشکلات، بی‌حرکتی و سکون ماست که در توقع زیاد ما، عدم توکل ما، خرج‌ و مخارج زیاد ما و... خلاصه می‌شه. با بخش دیگرانش کار نداشته باشیم. از خودمون شروع کنیم...

  • ماشیح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی