یاد گذشته
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ششمین روزی است که مانیتورم مشکل داره.
خیره حتما. شاید وقتم رو بیشتر گذاشتم برای خوندن قران یا ... و همین بهتر باشه برای من. شاید.
هرچه بوده اتفاق خوبی در ظاهر نیست. نه پول دارم و نه الان موقعیت خوبی برای خراب شدن بود، اما شده.
الان هم که دارم مینویسم اومدم بالا با کامپیوتر قدیمیم.
اما...
کامپیوتر بالا، پر است از چیزهای قدیمی که به عمد و از قصد حذفشون نکردم.
از 85 و اولین نوشتههام، 86 و اولین وبلاگ و نوشتههاش، فرهیختگان، باشگاه مهندسان، گفتمان و...
البته ارشیو بسیار عظیمی از گفتمان دینی داشتم که روی لپتاپم بود و پرید و نتونستم برشون گردونم، منتها اونها رو توی فضای مجازی ارشیو دارم...
تقریبا دو سالی بود به این صورت پای این سیستم نشسته بودم.
شروع کردم دیدن درایوها تا رسیدم به یه فایل به اسم باشگاه مهندسان. اصلا یادم نبود همچین چیزی رو دارم. بااینکه قبلها نگه داشته بودم، اما فراموش کرده بودم که همچین چیزی دارم.
قطرهها، خس و خاشاک...بحثها، فحشها و...
رسیدم به عکسی که من، شروین و آرش در یک قاب بودیم.
جالب این بود مداحیهایی که توی ماشین با هم گوش میدادیم هم توی همون فولدر بود و من رو به خاطرات 6 سال قبل برگردوند.
نمیدونم بقیه هم مثل من یاد قدیما میکنن یا نه؟ به یاد من و بقیه هستن یا نه؟ اما من عادت دارم روزهای خوب و روزهای بدم رو به یاد بیارم و باهاشون زندگی کنم.
با بهترین دوستانم که امروز اینجا نیستند. با خاطرات شیرین اون روزها و با خاطرات تلخ بعدش.
خاطراتی که مجید هم درشون سهم زیادی داره.
فکر نمیکنم روزی توی جمعی باشم که جمع دوستانه اون موسسه رو داشته باشه، اما اون جمع الان دیگه نیست و نه تنها نیست که بسیار از هم دور افتادند و دور افتادیم.
تلخیها هم همیشه تجربههای تلخی بودند، اما کتمان نمیکنم که دلم برای رفقا تنگ میشه بااینکه بعضا نامردی کردند یا بیمعرفت هستند.
در این 4-5 سال که از هم دور افتادیم، بارها دلتنگ ارش، شروین، حسام الدین، علی اکبر، رسول، معین، مجید خ، حمید، حمیدرضا و ... شدم، اما در این یک سال و نیم، دو سال هنوز دلم برای مدیر گفتمان دینی تنگ نشده و فکر نمیکنم هم تنگ بشه :)
این نشون میده این دو رابطه که بعضا شباهت هم داشته، تفاوتهای بسیار زیادی داشته.
شاید شماها مثل من نباشید و دلتنگ گذشتههاتون نشید.
فولدر رو بدون اینکه حذف کنم بستم، برای اینده...
سعی میکنم روزهای خوب رو برای خودم نگه دارم و روزهای تلخ رو برای بزرگ شدنم.
ان شاءالله هرجا هستن موفق باشن.
یکی از عکسهام:
این اون ایدی اصلیه است که اخراج دائم شدم :v چون یکی از کاربرها رو تهدید کردم :D
پ.ن: دلتنگیم باعث نشده از آرمانهای ذهنیم فاصله بگیرم و اشتباهاتی که به نظرم انجام دادند رو نبینم. کمااینکه بسیار از بعضیشون دلخورم و خواهم بود و بعضیشون هم همچنان رفیقند و بچه های خیلی خوب.
- ۹۴/۰۴/۰۴
یادم نمیاد بنده شما رو تهدید کرده باشم!!! چرا دروغ میگی که من تهدیدت کردم؟ استغفار کن الکی تهمت نزن... تمام کامنت های من و بخونی هیچ وقت بوی تهدید توش نبود .... دروغ چرا بگم تحقیر بود ولی تهدید نه... درسته؟ آیا حرف حقیر رو قبول داری؟ اگه درسته یه صلوات بفرست تا حلالت کنم...
راستی مشتی جان ... بقول یه اهل دلی/ قم کجا شام کجا؟؟؟ یعنی باشگاه مهندسین کجا وگفتمان دینی کجا؟
خودتم خوب میدونی کاربران گفتمان دینی هیچ وقت باعث تعطیل شدنش نشدند چون کاره ای نبودند
ولی داد از مدیران .... که باعث نابودیش شدند... شما جزء تاثیر گذاران گفتمان دینی بودی پس جزء نابود کنند های اصلییش بودی... از این که گفتی کاربرانی مثل تو باعث تعطیل شدنش شدند حرصم گرفت اگه نزدیکم بود دو تا فیتو میخوردی و یه کف گرگی و یه پشت دستی نثارت میکردم .. عزیز دل برادر تهمت نزن عادل باش من کاربر ساده چطور میتونستم باعث نابودی گفتمان بشم واقعا چطور؟ توبه کن و دومین صلواتم بفرست تا برای دومین بار حلالت کنم و نشون بدم که چقدر خوبم و بخشنده....
یه نکته دیگه من هیچ وقت با آدمی مثل شما تو خصوصی صحبت نمیکنم.... چون تمایلی ندارم با شما هم کلام شم واصلا شما رو قبول ندارم .. اگه اون روز بیاد من با شما هم کلام شم آقا هم ظهور میکنه....
از این که اینجا میام راستشو بخوای ..... دروغ چرا بگم ..... از جنس نوشته هات خوشم میاد... از جنس صدات نه ها چون صدات اصلا خوب نیست... ولی انصافا نوشته هات با دل بچه مذهبی وحتی غیر مذهبی بازی میکنه... تبریک میگم بهت برای این ذهن خلاقت ...
گاهی وقت ها با نوشته هات موافقم گاهی وقت ها هم مخالفم مثل مطلبی که درباره ی مذاکرات نوشتی ومن بهت گیر داده بودم....
گاهی وقت ها هم خوشم میاد از نوشته هات ولی تشویقت نمیکنم....
خوب ما اینیم دیگه.... موید باشی مدیر صدر درصد مقصر گفتمان دینی
همین والسلام
یاعلی مددی