لذت بردن
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الحمدلله که معراجیها بالاخره تموم شد. احتمال میدم سطح آب سدهای تهران مجدد افزایش پیدا کنه.
خندوانه امشب برام جالب و لذت بخش بود.
نباید میگفتم؟
در عین حالی که برنامهاش رو دوست ندارم، به نظرم یکی از معدود برنامههایی بود توی تلویزیون که اگر قرار بود برنامهای در مورد جنگ و جانبازها بتونه حرف بزنه و تصنعی نباشه، به این خوبی نمیتونست باشه.
چهرهی اون کسایی که روی صندلی نشسته بودن هم جالب بود. حداقل من حس کردم برخلاف روزهای قبل، کاملا با تمام وجود داشتن حرفها رو گوش میدادن و لذت میبردن. بااینکه مهمون برنامه یه جانباز بود که داشت از اسارت و شکنجه و وضعیت اسفبار آسایشگاه حرف میزد.
برنامهاش رو دوست داشتم، اما یه دلیل درصد دوست داشتن این قسمتش رو بیشتر از اونی که بالا نوشتم کرد برام.
یاد عموم افتادم.
شاید چون اسم جنگ اومد. شاید چون یاد آدمهای «رزمنده» افتادم. شاید چون عمو برام یه رزمنده بود. توی ذهنم رزمنده نقش بسته بود.
یاد عمو افتادم باز...
سخت میگذرد روزگار، بیتو. ای عزیز دوست داشتنی.
روحت شاد.
پی نوشت: قبلا گفته بودم دوست دارم از عمو بنویسم. دوست داشتنهایم همیشه جاری اند...
- ۹۳/۰۷/۲۴