لب کارون، چه گل بارون
یه زمونی بود عمو شنگولتر و شادتر از این اواخر بود.
هرچی عقبتر میرم، میبینم این شادی رو بیشتر داشت. خصوصا این چهار سال آخر که دو بار کمرش رو عمل کرد و دردی که داشت هم واسه خاطر این بیماریاش بود، کمتر مثل قبل بود.
هرچند تو همین بیماریاش هم، حتی توی این ماههای آخر، برق شیطنت خاص خودش توی چشماش میشد دید.
اما قدیمترها که من 16-17 ساله بودم بیشتر و قدیمترش که 10 ساله و 9 ساله و 8 ساله بودم خیلی چیزها بیشتر بود.
کافی بود از در که میاد تو بهش بگی سلام.
شروع میکرد شعر خوندن:
سلام به روی ماهت
به چشمون سیاهت
وقتی واسم میخندی
ناز داره اون نگاهت
یا میگفت کجا داری میری؟
میگفتی میرم کوچه.
میگفت:
ای قشنگتر از پریا
تنها تو کوچه نریا
بچههای محل دزدن
عشق منو میدزدن.
یه آهنگ دیگهای که میخوند این بود:
لب کارون
چه گل بارون
میشه وقتی که میشینه دل دارون
آخ آخ
یاد اینا میوفتم.
یاد اون وقتا که تکنولوژی آدما رو کمتر از هم دور میکرد. (تازه ما که بازم همدیگه رو زیاد میدیدیم)
دلم براش تنگ میشه انصافا
خیلی مشدی بود.
- ۹۳/۰۵/۱۹
برای اینکه بتونم رفتنت رو تحمل کنم تند تند برات فاتحه میخونم و زیاد خاطراتمو واکاوی نمیکنم
یکی دو بار که تو خاطراتم غرق شدم به جایی رسیدم که دنیا برام اینقدر تنگ شد که واقعا دلم میخاست ثانیه بعدش نباشم
عمو جان
خاطراتمو زیاد واکاوی و مرور نمیکنم اما از یادم نمیری
دایره کلمات کوتاهند برای اینکه بتونم بگم چقدر دوستت دارم
نهایتش میشه گفت: خیلی خیلی دوستت دارم یا بینهایت دوستت دارم
اما چیزی بیشتر از اینهاست. خیلی بیشتر
به این امیدم که ان شا الله دوباره همدیگه رو تو جای بهتری که هیچ درد و رنجی نباشه ببینیم
تا اون روز...
ان شا الله