اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

صبح از خواب پا شدم. صبحونه خوردم و از خونه رفتم بیرون.

تاکسی صندلی جلو بودم. تا محل کار سرمو تکیه دادم به صندلی و چشمامو بستم. حوصله نداشتم اگر حرفی زده میشه شرکت کنم یا مجبور باشم نظر بدم، اما خواب نبودم.

رسیدم محل کار. پرسیدم هارد اومده؟ گفتن نه.

رفتم تو کتابخونه، دیدم ترتیب کتاب‌ها رو به‌هم زدن. دنبال یه کتاب بودم که ندیدمش. بیخیال شدم اومدم توی آشپزخونه چایی ریختم رفتم توی اتاقم. بعد از دو ساعت گفتن هارد اومده.

هارد رو گرفتم. فیلم اول خاطرات حسین فردوست یکی از نزدیک‌ترین ارتشبدها به شاه و در واقع صمیمی‌ترین دوستش بود. فیلم اول تموم شد، فیلم دوم و سوم فاجعه‌ای بود برای خودش.

بعضی از فیلم‌ها یک موضوع دارن و کار باهاشون خیلی راحته، اما این دو فیلم بیشتر از بیست قسمت بودن. اولی 26 قسمت و دومی هم 23 قسمت. سخت‌تر از تعداد قسمت‌هاش، این بود که بعضا تصاویر گُنگ دیده می‌شد. تصویر یه آدم سیاهپوست که داشت سخنرانی می‌کرد، اما فیلم صدا نداشت و اصلا مشخص هم نبود کی هست و کجاست. لابه‌لای فیلم‌ها، دیدار مارگارت تاچر با ملک فهد، انور سادات با مناخیم بگین و یه فیلم هم از قحطی‌زده‌های یه کشور آفریقایی بود که دیدن چهره‌هاشون واقعا دردناک بود. فکر نمی‌کنم آدم‌ها 10 کیلو هم وزن داشتن، انقدر که لاغر بودن.

کار رو ساعت 4 و ربع تموم کردم و اومدم خونه. تا برسم خونه ساعت 5 و نیم شده بود تقریبا.

یه خورده وقت استراحت کردم تا ساعت 7 و نیم که قرار شد با محسن بریم فوتسال. انقدری که امروز دویدم، هیچ روزی ندویدم. وای می‌سادم دروازه سه تا گل میوفتادیم جلو، می‌رفتم جلو یکی دروازه بود دوباره دو تا میوفتادیم عقب.

البته ناگفته نماند که سه تا گل زدم :D و گل دومی که زدم به قول فوتسالیست‌ها مدرسه فوتبالی بود :P. دروازه بان خودش هم نفهمید چطوری توپ از کنار پاش که چسبونده بود به تیرک کردم توی گل. (دوست دارم بگم تیرک :P)

لب‌هام خشک شده بود از بس آب بدنم رفته بود. بازی تموم شد. اومدیم بیرون. رسیدم خونه رفتم یه دوش گرفتم با آب یخ.

بعدشم یه پارچ آب یخ خوردم. اما هنوزم تشنه ام.

 

بهترین خبری که امروز شنیدم این بود که ان شاءالله امروز صبح عموی عزیز از لبنان می‌رسه تهران.

بعد از سه ماه دیدنش، خیلی کیف می‌ده. خصوصا اینکه احتمالا دیگه نره یا حداقل به این سبک و سیاق دیگه نمی‌ره ان شاءالله.

خواستم برم مسنجر، اما انقدر خسته و تشنه هستم که می‌خوام آب بخورم و بخوابم.

آخـــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش

  • ماشیح

نظرات  (۴)

مستند جز علمیش زیاد دوست ندارم. فیلم بدن نقد کنم خوبه. که بلد نیستم :v
حالا جدا از شوخی نمیدونم چرا فیلم سر بریدن و اینا روم تاثیر نمیذاره. خیلی وقت هم هست. همیشه فکر می کنم دل سنگ شدم. :/
  • اا مجید اا
  • :v
    از الان استخدامی
    بشین فیلم ببین، از پدرت پول بگیر :))
    ولی منتقد های مستند و سینمای مستند هم کارشون اینه دیگه D:
    عاشق اینم که واسه فیلم دیدن حقوق بگیرم :v
    حالا واسه شما که مستند و ایناست و احتمالا متنش رو استخراج می کنین و فلان، ولی یه شغل باشه بگن بیا این فیلمای 2014 برو ببین سر ماه حقوقت رو بگیر :v
    پاسخ:
    ..... میشی :D
    فیلم نمی‌بینی. تاره باید سختی کار هم بدن. یهو فیلم سر بریده می‌بینی :D
  • اا مجید اا
  • یعنی من برات رفع عطش نیستم؟ :v
    عمو سه بار رفت و اومد ولی کار ما رو راه ننداخت! D:
    پاسخ:
    تو از رفع عطش هم بالاتری :P
    گفت که متنای من عربیه همه اش :D
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی