پایـــــ92ـــــان
92 هم با تمام تلخیها و شیرینیهایش تمام میشود.
همیشه آخرین لحظههای سال مثل لحظههای آخر شب میماند که باید بنشینی و با خودت حساب کتاب کنی.
هرچند وقتی فکر میکنم، میبینم 92 برایم تلخی بیشتری داشته است، اما حتما یک روزی برای 92 هم دلم تنگ خواهد شد. شاید یک روز به عقب برگردم و 92 را آغاز پلههای ترقّی ببینم. شاید 92 یادگار روزهای تلخی قبل از شیرینی باشد و شاید هم هنوز تلخی بیشتری در راه است.
اصلا شاید یک روز نگاه کنم و ببینم آنقدری هم که فکر میکردم تلخ نبود و نیاز بود کمی بزرگتر شوم یا کمی بهتر ببینم.
92 تمام میشود و تو گویی تمام خاطراتش هم مانند دقایق این آخرین روز، از جلوی چشمانم سریع میگذرند.
لحظههای اول سال 92 که سر خاک شهید آوینی بودم و حسرت دوکوهه و فکهای را میخوردم که قسمتم نشده بود.
سفر شیرین و لذتبخش با عمو و خاله و دایی و عمه به روستای آباء و اجدادی.
فشارهای کاری چند ماه اول سال، رمضان شیرین و گرمای سوزان هوا و من که چند روزی شب تا صبح پای میز تدوین فیلم نشستم.
و بعد 57 روز خانهنشینی تلخ.
اصلا نمیخواهم آن 57 روز را به یاد بیاورم که چه داستان عذاب آوری هم داشت.
انتخابات ریاست جمهوری، شمارش آراء، برج زهرمار شدن از آن انتخاب و بعد هم دل سپردن به آرزوهای محال و شیرینیهای خیال خامِ سنگین بودن وزنه جناب دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی در امور و بعد تلخ شدن کام با دیدن اقدامات فرهنگی و دیپلماسی داخلی و خارجی.
روزهای سرد فرهنگ و سینمای فیلمفارسی 92ای..
کلاسهای شیرین مجید شاه حسینی
محرمّی که هیچش را نفهمیدم
همکار شدن مجددم با مجید
همراه شدنمان در کلاس
همیار شدنمان در طریقت سیدمرتضی، ان شاءالله
و قبول شدن طرح کار سایبری
خیلی چیزها رو دارم، خیلی چیزها رو ندارم.
اما چیزهای خوبی که دارم برام از چیزهای خوبی که ندارم، خیلی خیلی خیلی شیرنتره.
خانواده خوب، فامیل خوب و دوست خوبی مثل مجید
و دوست خوبی مثل مجید
و دوست خوبی مثل مجید
این رو قبلا گفتن و باز هم میگم و خدارو بابت داشتن دوست خوبی مثل اون شکر میکنم و امیدوارم خدا برای هم نگهمون داره، در طریقتی که دوست داریم بریم و بهش برسیم.
92 نشون داد در این دنیای دروغ و پرتملق، هنوز هم هستند آدمهایی که میشه به صدق نیتشون و وفای به عهدشون دل بست.
کسایی که بدون هیچ پولی برای خدا کار کردند و ماهنامه و کار صوتی و خبر و ... کردند.
92 نشون داد هرچند هستند آدمهای پوشالی و ظاهری، اما آدمهایی هم هستند که سرشون بره کلمه «حق» و حقیقت رو از یاد نمیبرن.
92 با همین خاطرات تمام نمیشود.
87، 88، 89، 90، 91 و 92 شش سالی است که من در «گفتمان دینی» بودم و این اسم را برای اولین و آخرین بار در این وبلاگ مینویسم.
قطعا تفاوت 93 با 6 سال پیشش در این است که دیگر «من» و «گفتمان»ی وجود ندارد و این را پیش از آنکه به سوءالقضا تعبیر کنم، حسنالقضا میخوانمش و باورش دارم.
92 به من یادآور میشود که من طریقت خودم را هرچند اشتباه (که میدانم حداقل در این موارد اشتباه نمیکنم) درست رفتهام.
مرام و منش من با زیرابی رفتن، و حرفهای پشت سری و روبرویی چیز دیگر، تفاوت دارد.
من تلخ میمانم. ترجیح میدهم طعم تلخ زخم زبان را به جان بخرم اما باز به سلوک خودم تمام آنچه در ایّام رفاقت گذشت را سر به مهر نگه دارم.
آنقدر از کُنشتان دلگیرم که اگر لب به سخن باز کنم، نه ذرهای از مِهر در دلم بینید و نه اندکی کلام شیرین.
در روزهای سختِ کار، تن میآسایید و هنگام تفریح خود را همراه و همیار نشان میدهید.
آن زمان که برای بهتر بودن و بهتر شدن خون دل میخوردیم، در پی تفریح و آسودگی بودید و چون نوبت حضورتان رسید، فقط زخم زبانتان عاید ما شد.
نه گفتارتان آنچنان حق بود که تلخیاش را به جان خریم، نه در سخن گفتنتان روی حق گرفتید و از حق دفاع کردید.
چونان به رنگ و لعاب مجازی این دنیا دل بستید که پردهای روی چشم حقبینتان افتاد و زبان در کام گرفتید و سکوت پیشه کردید که سخنی حتی اندک از سر صدق باز نکنید.
خدا در روزهای سخت آزمایش، سخت آزمایشتان کند و از ما نیز درگذرد که نه جوهرهای دارید که آدم به شما دل ببندد و پشت به «حق»گوییتان گرم کند و نه اسودهاش میگذارید که از شر زبان تیزتان راحت باشد.
و یقینا اگر سکوتی کردم، از این سو بود که رسم رفاقت کنم و آنچه شرط «المجلس بالامانه» است، به جای آورم.
هنوز هم سکوت را خوشتر از زخم زبان و کنایههایی میبینم که حتی از کوچکترین آداب رفاقت هم بویی نبرده است.
نه ما لیاقت شما را داشتیم و نه شما لیاقت ما را.
و....
سخن اندک کنم.
92 با «دشمن» همراه بود و بی«دشمن» تمام میشود.
اما بارقههایی از امید برای ادامهی ماهنامه در این روزهای آخر در من پیدا شده است.
92 سال آدمهای بیمعرفت بود و سال آدمهای بامعرفتی که هنوز هم پیام تبریک سال نو، پیام شهادت، پیام احوالپرسی میدن یا به وبلاگ سر میزنن.
92 و لحظههای آخرش مثل تمام لحظههای این 7-8 سالی که عمری در فضای مجازی گذراندهام با یادآوری آدمهای مجازی میگذرد. سعی میکنم تمام آنهایی که کامم را تلخ کردهاند برای همیشه در آخرین روز 92، خاک کنم و 93 فقط کسانی در یادم بمانند که، باید.
92 داره تموم میشه و ان شاءالله که سال 93 از هر جهت سال بهتری برای همه ما باشه و بیشتر به اهل بیت نزدیک بشیم و شرح صدر بیشتری داشته باشیم.
و البته در این میان و در 365 روز سال 92، قطعا بودند و بودید شماهایی که از من ناراحت یا دلخور شدید و چون به زمان حوّل حالنا الی احسن الحال نزدیک میشویم، بهتر است برای متحول شدن آنقدر سینهمان سنگین نباشد که یارای تحول پذیری را نداشته باشیم.
این بنده کوچک را حلال کنید.
ازتون تقاضا میکنم در لحظههای تحویل سال برای امام زمان و غریبمان، برای رهبری عزیزمان، برای امام و شهدای رفیعمان، برای 5 سرباز وطنمان و برای جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی دعا کنیم.
دعا میکنم زودتر به ظهور حضرت نزدیک بشیم و در این فتنهها راه گم نکنیم.
دعا میکنم سال 93 سالی باشه که دشمنان داخلی نظام و انقلاب یا هدایت بشن یا نیست بشن و چوب لای چرخ نظام نکنن. هرکسی که هست. اگر کسی قصد خیر داره خدا خیرش بده و اگه قصد شر داره، خدا به مدد حضرت زینب شرّش رو به خودش برگردونه.
خدا رهبری عزیز رو سالم و سلامت 120 سال زنده نگه داره.
اگر یادتون بود این کمترین رو هم دعا بفرمایید، روح، جسم، قلم، معرفت، طریقت و ... رو.
و یک خواهش:
خیلی سعی کردم این اواخر، چایی نخورده دخترخاله شدنها رو بیپاسخ بگذارم و تند وتیز و مثل قبل پاسخ ندم، چون قصد کردم بهتر صحبت کنم.
لطفا!
چایی نخورده، «دختر»خاله نشید!
(کلی گفتم که شخص مذکور متوجه بشن)
میترسم یادم بره اسامی رو. خیلیها اینجا لطف کردن و همراهی کردن اگر اسمشون فراموشم شد، معذرت میخوام.
خانم مسیحا، خانم صوفی، خانم **** که به اسم ناشناس پیام میگذاشتند، خانمهای دیگه که حتی آیپی شهرهای دیگه رو امتحان کردند که ناشناس باشند ولی لطف حضورشون دلگرمی زیادی داشت، خانم ... که از اون شناسهای ناشناس بودند، خانم افسون، خانم مدینه، خانم هاشمی، خانم فرزند روح الله.
هاشمی عزیز، امیر عزیز، وارنینگ عزیز و مجید عزیز.
و همه کسانی که اسمشون در ذهنم نیست.
ممنون که بودید و امیدوارم در 93 هم باشید در کنار ما.
سال نوی شما فاطمی باشه ان شاءلله.
ایام خوبی داشته باشید.
آخر این نوشتهی طویل، خستهکننده و ملالآور رو هم با جملهای از شهید آوینی به پایان میبرم:
با بهاران روزی نو می رسد و ما هم چنان چشم به راه روزگاری نو!
اکنون که جهان و جهانیان مرده اند آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد و یحیی الارض بعد موتها؟
یاعلی مددی
- ۹۲/۱۲/۲۹
بازم شما سر حرف خودتونید و من هم-هم ! امیدواریم علم دوستانتون گره گشای مسئله باشه!
ان شالله برای ماهنامه ... و من یتوکل علی الله فهو حسبه... امیدواریم سعیکم مشکور سری جدید ماهنامه رو بهتون بگیم
یا علی مدد