اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

داستان امشب

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۸ ب.ظ

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

دو سال قبل بود تقریبا که دیده بودمش. صمیمی‌ترین رفیق دوران دبیرستانم رو میگم.

حجت قمه بهش می‌گفتیم.

گوشیم گم شد، خطم واسه خودم نبود. کلا دو تا خط اولیم به اسم خودم نبود و نشد برم پیگیری کنم سیم کارتشو بگیرم.

خلاصه شماره خیلی از رفیقام گم شد.

این در و اون در

فیسبوک

حتی یه بار مدرسه که رفته بودم گفتم اگر شماره این 3 نفر رو دارین بهم بدین.

 

بعد از چند وقت توی فیسبوک برام پیام اومد به این شماره زنگ بزنید فلانی کارتون داره

زنگ زدم برنمیداشت.

اس ام اس دادم فلانی ام.

بعد یه 2 هفته دیشب زنگ زد

برنداشتم گوشی رو

امشب صحبت کردیم باهم.

رفتم دیدمش.

چقدر تغییر کرده بود از لحاظ ظاهری ولی خیلی خوب بود. دلم براش تنگ شده بود.

 

حالا تو چرا اونجوری نگاه میکنی مجید:D

بهترین رفیقمه. دوستمه. داداشمه. اصلا گل‌های گله

هیچی برام مجید نمیشه

انصافا

هیچی

حتی بادوم زمینی :v

  • ماشیح

نظرات  (۳)

تصویر ذهنیتون از زنجان تو فرق سرم :v
:|
پاسخ:
رفیقاش صداش میکردن
تو مدرسه هم بودن
بعد دیگه ما هم عادت کردیم بگیم حجت قمه :D
البته حجت کارواش هم بهش میگفتن :P
چرا حجت قمه؟ d:
قُمه یا قَمه؟ :v
پاسخ:
قَمه
همشهری شما بود. زنجانی بود.:D
  • مجید شکاری
  • مردک!
    مگه من زنم که فکر میکنی هوو اومده بالا سرم که حسودی کنم؟ :دی
    عجبا
    دوستان دروغ میگه! من اصن واسش یه چیز دیگه نیستم، از این چیز معمولیام :v
    پاسخ:
    ها ها ها
    عصبی شدی
    :D
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی