به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
مراد شاعر از توقیفی، اون بندهی خدای بلدوزردار نیست.
منظور «توفیق» هست که نیست. یعنی بهتر بگم الان چهار، پنج روزی هست قصد نوشتن در نیوک لیدر دارم.
یک مطلب در خصوص دین مسیحیت در نظر دارم، یک مطلب در خصوص یهودیت، یک مطلب در خصوص اوضاع عربستان سعودی، پارهای در خصوص دولت یازدهم، شرحی بر سینما که البته در حال ترجمه و تحقیق هستم در اون مورد و ...
و متاسفانه توفیق نمیشه بنویسم.
این توفیق نشدن نمیدونم از چه رو هست، ولی میدونم وقت نوشتنش که میشه، نمیشه.
ان شاءالله که خیره حتما.
شاید منتظر کلید دولت محترم هستیم تا قفل نوشتههای شخصی ما رو در خصوص مواضع مختلف باز کنه و ما مجددا منبر مجازی خویش رو برپا کنیم.
امابعد
صبح توی تاکسی تا فاصله 1ساعت و نیمه محل کار رو طی کنم، داشتم با گوشیم کتاب عالیجناب سرخپوش رو میخوندم.
فعلا قصد ندارم در مورد کتاب، آدمهاش و نویسندهاش بنویسم، اما بعد از نیم ساعت خوندن حس کردم حالت تهوع بهم دست داده.
اشتباه نکنید به خاطر کتاب نبود.
به این دلیل بود که وقتی توی حرکت کتاب میخونم، حالت تهوع بهم دست میده.
گوشی رو گذاشتم توی دستم :D (چون موبایل همیشه در أیدی مبارک هست) و چشمام رو بستم.
محل کار و دیدن رخسار مجید و مثل همیشه خندههای خودمانی و دو طرفه.
طبق عادت معمول تیکهپرونیهای علی فاطمی در عین لذتبخش بودن، تاملبرانگیز بود برام. نوع نگاهش به آدمهایی مثل من و طرز فکرش و بعد هم ماجراهای من با مقداد.
محسن اومد و مجید کم کم رفت و بعد از رفتن مجید من هم تقریبا کارم تموم شد. ساعت 6 و نیم بود البته. یک ساعت و نیم هم صبر کردم تا با محسن برگردیم خونه
و در این مدت با موجودی به نام «مسلم» صحبت میکردیم که واقعا در نوع خودش بینظیر و شگفت انگیزه.
امروز هستی 11 ماهش شد.
امروز من مثل روزهای پیشین این چند وقته حوصله زیادی نداشتم و دنبال یه 4-5 روز تنها بودن هستم.
و در نهایت
از مجید عزیز میخوام که با همکاری هم دامنهی .ir نیوک لیدر رو ثبت کنیم.
- ۴ نظر
- ۱۹ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۸