اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

۲۳۶ مطلب با موضوع «اشک‌های رازدار» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چون مردم جمع شدند، حسین راحله‌ی خود (شتری) را خواست که روی آن نشیند و برای مردم سخن گوید.

سخنانی به میان آورد که از هیچ سخنگوی هرگز منطقی بدان بلاغت شنیده نشد، نه پیش از وی و نه پس از وی.

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

صبح روز دهم، حسین علیه‌السلام برخواست و با اصحاب خود نماز بگذارد.

پس از آن خطبه‌ای خواند و پس از آن دست‌ها برداشت و گفت:

«اللهم انت ثقتی فی کل کرب، و رجائی فی کل شدّه.

و انت لی فی کل امر نزل بی ثقه و عده.

کم من هم یضعف فیه الفؤاد و تقل فیه الحیله و یخذل فیله الصدیق و یشمت فیه العدو.

انزلته بک و شکوته الیک.

رغبه منی الیک عمّن سواک.

ففرّجته و کشفته.

فانت ولیّ کلّ نعمته و صاحب کلّ حسنه و منتهی کل رغبه.»

 

«خدایا تو تکیه‌گاه منی در هر سختی و امیدم در هر گرفتاری.

در هر پیشامدی تکیه و توانمی.

چه بسیار غم‌ها که دل در آن ناتوان شد و چاره کم آورد و دوست تنها گذاشت و دشمن به سرزنش ایستاد.

در همه آن غم‌ها، من روی سوی تو کرده‌ام؛ از آنکه به تو مشتاق و از دیگران رویگردانم.

تو همیشه گره‌ها را گشوده‌ای و غصه‌ها را سر آورده‌ای.

صاحب همه نعمت‌ها و خوبی‌ها و سرانجام همه آرزوهایی.»

 

 

و اما بعد...

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

همه‌ی بچه‌ها فریاد می‌کشیدند:

«عمو، عمو، آب، آب...»

فاطمه کنارِ پرده‌ی خیمه‌ی ایستاده بود و بیرون را می‌نگریست. ما له‌له‌زنان فریاد می‌کشیدیم: "«عمو، عمو، آب، آب...»

فاطمه با دست به ما اشاره کرد که آرام شویم.

گفت که عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت، با دو مشکِ آب.

حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، می‌گفتیم: «عمو، عمو، آب، آب...»

لختی نگذشته بود، کم از ساعتی شاید، ما هم‌چنان منتظر نشسته بودیم و زیرِ لب ذکر را تکرار می‌کردیم.

ناگاه فاطمه پرده‌ی خیمه را رها کرد و به زمین افتاد. حالا همه تشنه‌گی را فراموش کرده بودیم. دیگر کسی از آب حرفی نمی‌زد. کسی آب نمی‌خواست.

فریاد می‌زدیم: «عمو، عمو، عمو، عمو«...

 

با این که رباب آدم بزرگ است، اما هنوز هم دارد گهواره‌ی خالی را تکان می‌دهد. گاهی وقت‌ها مثلِ عروسک‌بازی ما با خودش حرف هم می‌زند. انگار واقعا خیال می‌کند که علی کوچکش توی گهواره خوابیده است. هیچ کسی هم هیچ چیزی به او نمی‌گوید.

اگر ما، بچه‌های کوچک، مشغولِ عروسک‌بازی بودیم، شاید فاطمه دعوامان می‌کرد، اما رباب آدم بزرگ است، برای همین کسی به او چیزی نمی‌گوید. «علی که توی گهواره نیست. من خودم از توی سوراخی پرده‌ی خیمه دیدمش، روی دست‌های اباعبدالله خواب خواب بود...«


غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت یک‌بار می‌آمد و برای ما چیزی می‌گفت و می‌رفت.

ما هم خجالت می‌کشیدیم و گریه نمی‌کردیم و گوش می‌کردیم. اما حالا دیگر خیلی وقت است که نیامده تا برای‌مان چیزی بگوید.

حالا فاطمه بچه‌های کوچک را یک‌جا جمع کرده است. البته من دیگر بزرگ شده‌ام. برای همین به فاطمه می‌گویم:

«تو هم قرآن بخوان، مثلِ...» نمی‌دانم چرا، اما سرش را بالا می‌گیرد. به جای آن که ما را آرام کند، نگاه می‌کند به موهای من و جیغ می‌زند:

»فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتم یوماً یجعلُ الوِلدانَ شیبَا»

(چه‌سان در امانید، اگر کافر باشید در روزی که کودکان را پیر می‌گرداند؟ مزمل-17

 

 

رضا امیرخانی

 

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نهج‌البلاغه امیرالمومنین علی علیه‌السلام:

بِاجْتِماعِهمْ عَلَی بَاطِلِهمْ، وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ.

آن‌ها بر باطلشان دور هم‌اند  و شما در حق‌تان تفرقه دارید.

 

 

عمروعاص در فیلم امام علی گفت:

ابا یزید!

در این جنگ نه روی توان قشونت حساب کن، نه روی خدعه‌های من.

فقط دعا کن، دعا کن که در سپاه علی مردمان جاهل فراوان باشند.

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

لــیــس فی قاموسنا عیش الـــهــــوانــــی

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

اسم این پست، «انتظار کشکی» بود، ولی سعی می‌کنم به بعضی از آدم‌ها فکر نکنم.

اسم این پست قرار بود «زخمِ سرِ عمو» باشه، ولی باز نوشته‌ها رو پاک کردم.

اسم این پست هرچی که هست

امروز جمعه بود

جمعه مثل شنبه است

مثل یک شنبه

مثل دو شنبه

مثل پنج شنبه

اما جمعه روز امام زمانه

 

کی میای آقا؟

 

شاید وقتی دیگر

شاید بعدا

می‌خواستم بنویسم این انصاف نیست که موقع گرفتاری‌ها به شما متوسل می‌شویم

و موقع فراغت یادمان نیست.

 

یاعلی

 

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

از خطبه‌های مولای متقیان، حضرت امیرالمومنین علی علیه‌السلام در نکوهش یاران سست:

 

گرفتار کسانى شده ام که چون امر مى کنم فرمان نمى برند، و چون مى خوانم پاسخ نمى دهند.

اى ناکسان! براى چه در انتظارید؟ و چرا براى یارى دین خدا گامى بر نمى دارید؟

دینى کو که فراهمتان دارد، غیرتى کو تا شما را به غضب آرد؟

فریاد مى خواهم و یارى مى جویم، نه سخنم مى شنوید نه فرمانم را مى برید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتى آن آشکار. نه انتقامى را با شما بتوان کشید، و نه با یارى شما به مقصود توان رسید.

شما را به یارى برادرانتان خواندم، همچون شترى که از درد سینه بنالد و زخم پشت او را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شکستید و بر جاى خویش نشستید.

سرانجام دسته اى نزد من آمد لرزان، ناتوان (گویى به کام مرگشان مى برند و آنان نگران).

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

کی آتیش می‌گیره وجودش برا مظلومین بحرین؟

کی هلاک میشه وجودش برای زنانی که توی سوریه و بحرین و شمال عربستانن؟

الان مهمترین نیازی که جهان اسلام، جامعه ما، انقلاب اسلامی ما و انقلاب جهانی اسلام و انقلاب جهانی بشریت داره به رسانه است.

 

 

کار ندارم پناهیان چه چیزای دیگه‌ای گفت تو اون سخنرانی و چه مقدارش غلط بود و چقدرش درست.

اما این جملاتش هنوز توی سر منه.

  • ماشیح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

السلام علیک یا فاطمه الزهرا، سلام الله علیها

 

گــــریــــه‌هــــا آهــــســـــتــــــه

مــــــادر خـــــوابــــــه

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

 

شکر خدا...

شکر خدا که زندگی‌ام نذر روضه‌هاست

شکر خدا که زندگی‌ام نذر

روضه‌هاست

 

شکر خدا

که روزیم از سفره‌ی شماست

 

حـــســــیــــن

 

شکر خدا

که پای شما سینه می‌زنم

شکر خدا...

 

شکر خدا که درد مرا

نامتان دواست

 

عُمری نفس زدم

عمری نفس زدم به هوای نگاهتان

عمری سَرَم

به سایه‌ی این بیرق عزاست

 

قلبم به بزمِ

قلبم

قلبم به «بزمِ هر شب»تان خو گرفته است

چشمم به خاک خانه‌تان خوب آشناست

چشمم

به خاکِ

خانه‌تان خوب آشناست

 

بر روی سنگ قبر من اینگونه حک کنید:

«این خانه زاد روضه و مجنون کربلاست»

 

حــــســـــیــــــن...

 

دل را به بالِ شالِ عزا

دل را به بال شال عزا بسته‌ام، مگر

یک شب ببینمش که روی گنبد طلاست

حبیب من...

حــــســـــیــــــن

 

روزیِ اشک چشم مرا مرحمت کنید

روزیِ اشکِ

چشمِ مرا مرحمت کنید

روزی دیده‌ای

که نظر کرده‌ی شماست

 

 

آخ...

علمدار و پناهم، تکیه‌گاهم، نازنینم، نازنینم

 

عـلـمـدارم

پـنــاهـم

تــکــیـه‌گـاهـم

تمام سرنوشت خیمه‌گاهم

کنارم غرق خون افتاده اینجا، سپاهم

سپاه خیمه‌های بی‌سپاهم

امان امان...

 

مزن زنجیر غم بر بال زینب

مــکــش پــا...

کوکب اقبال زیـــنــــب

شکستی پشتم و از من گذشتی

خدا رحمی کند بر حال زینب

 

خدا به زینب رحم کنه...

 

ستون خیمه‌ام بی‌تو خراب است

که بی‌تو قطره‌آبی هم سراب است

دو دستی که بریدند از تن تو

تمامِ آرزوهای رباب است

آی آی آیــــــ

 

 

پی‌نوشت: السّلام علیک یا ساقی عطاشاء الکربلاء

  • ماشیح