- ۶ نظر
- ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۳۱
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آقای خامنهای سلام.
قرار شد هرکس به شما فحش داد یا عکستان را هم آتش زد، سکوت کنیم و بگذریم.
از خیال خام این جماعت که یک عمل ساده را انقدر بزرگ کرده اند و آرزوی مرگ شما را دارند، یا اصل 111 قانون اساسی را این روزها به رخ میکشند ناراحت نیستیم.
اینها قدمتی 1400 ساله در اسلام و قدمتی 35 ساله در انقلاب دارند.
اگر ناراحتیم و اشک ریختیم، بیشتر برای علاقهی ما به شماست که حتی تحمل چنین عمل ساده و درد کوچکی را برای شما نداریم.
به قول سید شهیدان اهل قلم: سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
به امید خدا و یاری حجتش روی زمینف تا ظهور آقا کنار فرزندان انقلابی و سکاندار انقلاب خواهید بود.
18 شهریور 93
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
در یک تصمیم یهویی، مسافرتی که قرار بود شنبه صبح باشه، فردا صبحه.
خانواده قراره برن یزد.
نمیخواستم برم، اما به دلایلی میرم.
یعنی به دلایلی دوست دارم برم.
اما...
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لو کره الکافرون
میشد جایش اینها را نوشت:
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
یا نوشت:
«کِی شود دریا به پوزِ سگ نجس»؟
یا به قول مولوی:
«مه فشاند نور و سگ وع وع کند»
اما دل ما با «حضرت روحالله» است...
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
یه مطلبی با همین عنوان شاید توی نیوک لیدر بنویسم.
اما این فعلا اینجا باشه
به نظرتون دم خروس باور کنیم یا قسم حضرت عباس رو؟
میگن ما با نه غزه، نه لبنان موافق نبودیم. هرچند الکی میگن و تا حالا چیزی نمیگفتن، اما میگیم دمتون گرم. قبول. اصلا کارتون حرف نداره.
این دم خروس چیه؟ خب نوکرتم اندازه یه تیتر ارزش قائل نیستی، بعد میگی ما معتقدیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
برای من که حتی سر قبر «مردگان» رفتن هم سخت است، حتما نوشتن از «مردگان» سخت و سختتر است.
دست خودم نیست، سخت هست برایم نوشتن از آدمهای «مرده».
باوجود اینکه پدربزرگهایم، مادربزرگم، خاله و عموی مادرم را هم شدیدا دوست داشتم و دارم و واقعا از تمام عمق وجودم دوستشان داشتم، عموما نوشتن ازشان برایم سخت بوده، هرچند آنها هم برایم مثل مردههای دیگر نیستند، اما قرار است از این پس از «عمو» بنویسم.
«عمو» برایم زنده است. نه از نوع توهم زنده بودن بعد از یک داغ. هرچند داغ بسیار بزرگی بود، اما خدا صبر بزرگی داد، الحمدلله.
زنده بودنش برایم از جنس آسمانی است. شاید به این دلیل است که روزی فرزندان و همسرش را گذاشت رفت جنگید. نترسید.
شاید برای اینکه جنس دوست داشتنهای من و بهتر بگویم ما میان خودمان و فامیل، خصوصا میان عموها از جنس آدمها این روزگار نیست، باز الحمدلله. جنسش از جنس آسمان است، نه زمین.
شاید برای تقوایی که سعی میکرد داشته باشد، حتی باوجود اینکه نظرات سیاسیمان هم خیلی شبیه هم نبود.
شاید برای....
هرچه هست وقتی عمو میرود، عجیب «اهل» خانه به هم میریزند.
نه سقا بود، نه علمدار. نه دستی از او جدا شد، نه شاید بیش از گرد خاکی بر شال ماه بنی هاشم و نه حتی تشنه آبی بودیم که قرار بود برایمان بیاورد.
فقط ناماش «عباس» بود و «عمو»ی ما ...