- ۰ نظر
- ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۰
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
بر آن عزیز حیدر واویلا...
در وصف شهادت امام صادق علیهالسلام همینقدر کافی است که
به خانه حضرت ریختند
دستان مبارک حضرت را بستند
یکی از یاران منصور دوانیقی روی اسب و حضرت پشت سر او با دستان بسته به دنبال او میدوید
ملعون فکر سن و سال حضرت رو نکرد
در خانه حضرت رو اتش زدند
و در نهایت به حضرت زهر خوراندند
اما
لایوم کیومک یا اباعبدالله...
اللهم العن قتلته جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حاج کاظم:
به اونا بگو بین عباس و BBC یکی رو انتخاب کنن. حافظ امنیت ملی برای من امثال عباسه!
اگه امنیت ملی اونا رو BBC تعیین می کنه، هرکی قبله خودش رو بچسبه!
پ.ن: با قلبی شکسته و دلی پر خون این روزها رو میگذرونم...
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم فاذا محّصوا بالبلاء، قل الدیانون...
مردم بندهی دنیایند و دین لقلقهی زبانشان. پس هنگامی که به بلا و گرفتاری دچار شوند، چه کم اند دین داران.
امام حسین علیه السلام
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم فی مقتل سیدنا الحسین المظلوم علیه السلام
در ذکر میثم بن یحیی تمار
نوشته حاج شیخ عباس قمی
و در منهج المقال از شیخ کشی به اسنادش از فضیل بن زبیر نقل شده است که:
«میثم بر اسبی سوار می گذشت، حبیب بن مظاهر اسدی را نزدیک مجلس بنی اسد بدید و با هم به حدیث پرداختند و گردن اسبان آنها به یکدیگر میخورد؛ حبیب میگفت: پیرمردی بینم موی از سر او رفته شکمی بزرگ دارد، نزدیک باب الرزق خربزه می فروشد، در محبت خاندان پیغمبر خود به دار آویخته شود و در بالای دار شکمش را بشکافند.
میثم گفت: من هم مردی سرخ روی را می شناسم که گیسو دارد؛ برای یاری پسر دختر پیغمبر خود بیرون رود و کشته شود و سرش را در کوفه بگردانند. این گفتند و از هم جدا شدند.
اهل مجلس گفتند: ما دروغگو تر از این دو مرد ندیده ایم. هنوز اهل مجلس پراکنده نشده بودند، رشید هجری آمد در طلب آن دو و از اهل مجلس حال آنها را بپرسید، آنها گفتند: از یکدیگر جدا شدند و شنیدیم با هم چنین و چنان گفتند.
رشید گفت: خدا رحمت کند میثم را، فراموش کرد بگوید که صد درم بر عطای آنکه سر او را آورد افزوده شود آنگاه سرش را بگردانند.
مردم گفتند: این از همه آنها دروغگو تر است.
و باز گفتند: روزگاری نگذشت که دیدیم میثم را بر در خانه عمروبن حریث آویخته و سر حبیب بن مظاهر را آوردند با حسین علیه السلام کشته شده بود و همه آنچه گفتند دیدیم.»
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و اما درباره خودمان:
نباید بترسیم...
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
با محمدحسین گپ می زدیم و مردم را نگاه میکردیم که آمده بودند برای خرید.میان مردم که از هرگروه و فرقه ای بودند ،یک هو چشممان افتاد به دو نفر که چهره هاشان آشنا بودند.
دو مرد جوان و دو خانم چادری... .درست دریک زمان همدیگر را صدا زدیم!محمد حسین!رضا!می بینی؟ امتحانات نهایی خیلی وقت بود که تمام شده بود اما خودشان دست بردار نبودند. پنهانی ردشان را گرفتیم. دو جوان لاغر اندام می رفتند داخل مغازه ها. قیمت می کردند،چانه می زدند و واقعیت آن است که چیزی نمی خریدند...
با خودشان و خانمهایشان آرام آرام می گفتند:
این جا هم گرانی است! خدای بزرگ من !شکر می کنم تو را که در مملکتی می زیم که فرزندان بزرگترین مسئولش مانند مردم عادی چانه می زنند و مانند مردم عادی خرید می کنند والبته جز این نیز نباید باشد، اما آنقدر خلاف قاعده دیده ایم که قاعده مبهوتمان میکند ...
هیچ کدام از مغازهها ی پاساژ کویتی های منطقه آزاد چابهار بو نبردند که در شب جمعه آن دو جوانی که اجناس را برانداز میکردند، فرزندان رهبر بوده اند.... خوشحالم.خیلی خوش حال. انگار روی ابر راه می روم.
از این سفر همین مرا کفایت میکند...
رضا امیرخانی داستان سیستان نشرقدیانی ص197
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
اربعین که میشه خیلی اذیت میشی
از مرز رد شدن و از مرز برگشتن خصوصا. خیلی اذیتت میکنه. انقدر که فکر کردن بهش سرتو دردمیاره.
با بیبرنامگی مسئولین...
اما
اربعین که تموم میشه و میرسی خونه، کم کم یه چیزی توی دلت اتیش میگیره
بعد از یک ماه میبینی شعلهاش روشن شده
وقتی 5-6 ماه تا محرم و صفر میمونه خوب خوب اتیشش شعله وره. داغ داغه
روز و شب رو میشماری با این آرزو که یه بار دیگه با تموم نالایقیت پیاده بری
دلم برای پیاده روی اربعین و ستونها تنگ شده. برای عراقیا و ایرانیا و بقیه. برای همه سختیها و شیرینیهاش
برای حس با امام حسین بودن با همه بی لیاقتیها...
چقدر دلتنگ اربعینم این روزها
امام حسین، همه چیزهایی که تا امروز خواستم رو بهم داده.
بازم میده ان شاءالله.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
تو این یه ماهه منو بستری کردی، ممنونتم.
گفتی گرسنگی بکشم، تشنگی بکشم
شاید آدم بشم
اما زود تموم شد...
فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علینا
خدایا با این ماه وداع میکنیم. وداع کسی که خیلی سخته ما از او جدا بشیم.
خیلی سخته وداع کردن با او. مانند کسی که جداییش بر ما بزرگه.
امام سجاد علیه السلام میفرمایند ما با رمضان اینطوری خداحافظی میکنیم. اونطوری که پدر و مادر با اولادش خداحافظی میکنه و میخواد بره و فراقش سخته، ما با رمضان اینطور خداحافظی میکنیم.
و غمّنا و اوحشنا انصرافه عنّا
وغمّنا...
غصه دارم
وداع کسی که ما رو به غم و غصه انداخته و وحشت داره جداییش
وحشت دارم، دارم باهاش خداحافظی میکنم
نمیدونم تا سال دیگه زندهام یا نه
غصه از این بالاتر که، ما نمیدونیم در این ماه امرزیده شدیم یا نه
نمیدونیم کاری کردیم که خدا راضی شده یا نه؟
و اخرجنا بخروجه من سیئاتنا
ما رو از گناه دیگه بیرون بیار، خسته شدیم.
السلام علیک ما کان اطولک علی المجرمی و اهیبک فی صدور المومنین
سلام بر تو! چقدر طولانی بودی برای روزه خورها. برای اونها یک سال گذشت. ولی اونها که روزه گرفتن میگن عه پریروز اول ماه بودا.
چه زود گذشت
السلام علیک و علی لیله القدر، التی اخیر من الف شهر
سلام بر تو و بر شب قدری که از هزار شب بهتره
السلام علیک ما کان احرصنا بالامس علیک و اشد شوقنا غدا الیک
سلام بر تو چقدر ما دیروز نسبت به تو حریص بودیم. تا ماه تموم نشده بود. و شوق ما فردا که از دست ما میری نسبت به تو زیاد میشه
تازه قدر ماه رمضون رو کی میفهمیم؟
روز عید فطر.
ای داد...ای داد...
چه ماه خوبی بود.
خوابیدنش ثواب عبادت، نفس کشیدنش ثواب تسبیح، دعای ابوحمزه، دعای افتتاح، دعای سحر، نماز شب، گریه، زاری...
خدایا اگر تا امشب مارو نیامرزیدی، امشب قلم عفو بر جرائم و اعمال ما بکش...
اللهم صل علی محمد نبینا و اله کما صلیت علی ملائکتک المقربین و صل علیه و آله کما صلیت علی انبیائک المرسلین و صل علیه و آله کما صلیت علی عبادک الصالحین و صل علیه و آله کما صلیت علی عبادک الصالحین و افضل من ذلک یا رب العالمین...
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
دو حکایت:
قارون ثروت بسیاری داشت. به طوری که در قرآن اومده کلیدهای گنجهای قارون رو یک نفر نمیتونست حمل کنه و باید چند نفر حمل میکردند.
حضرت موسی علیه السلام از جانب خدا مامور میشه به قارون بگه که ثروتت رو به مردم فقیر هم بده. انقدر مغرورانه روی زمین راه نرو. فساد درست نکن و...
قارون در پاسخ میگه اینها رو من با علم خودم به دست آوردم. حتما یه چیزی در من بوده که خدا اینا رو به من داده.
مردم هم وقتی قارون رو میدیدن میگفتن خوش به حال قارون که انقدر ثروت داره. عدهای هم که ایمان داشتن نهی میکردن این آدما رو.
قارون روز به روز از خدا دورتر شد و در این اثنا به حضرت موسی علیه السلام هم بسیار ظلم کرد تا جایی که حضرت رو به «زنا» متهم کرد.
حضرت موسی علیه السلام خیلی صبوری کرد، اما بالاخره دلش شکست و از خدا خواست این آدم کافر رو دچار عذاب کنه.
خدا اختیار قارون رو به ایشون سپرد.
موسی علیه السلام رفت سراغ قارون. عذاب واقع شد. نصف کاخ قارون با بخشی از بدن او داخل زمین رفت. از موسی خواست او رو ببخشه، اما حضرت توجهی نکرد. بار دوم بیشتر توی زمین رفت و خواسته خود رو تکرار کرد، اما باز هم توجهی نشد. بار اخر هم این خواسته از سوی قارون تکرار شد، اما حضرت موسی علیه السلام قارون کافر رو عذاب کرد.
عذاب قارون تموم شد
خدا به حضرت موسی علیه السلام گفت قارون از تو سه بار درخواست بخشش کرد، اگر از من یه بار درخواست کرده بود میبخشیدمش.
میدونی چرا نبخشیدیش؟ چون تو خالق قارون نبودی، اما من خالق قارون بودم...
به قول حاج محمود
آخه سفینه النجاه بودن کار موسی نیست. من وقتی کشتی نجات به دادم میرسه میگم حسین...