خاطرات اتاق 16- 1
سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۳۴ ق.ظ
توی خوابگاه بودیم. تو یه اتاق خیلی کوچیک، 12 نفر.
یه اسگلی هم به نام شروین بود توی اتاق که بعدا بیشتر باهاش اشنا میشید.
این بنده خدا دقیقا تختش با فاصله 2 متر روبروی من بود. داشت چرت و پرت میگفت. بار اول گفت، گفتم نگو، بار دوم گفت، گفتم نگو، بار سوم گفت، گفتم بچهها شاهد باشین اگر گفت این گوشی رو شوت میکنم توی صورتش.
گفت
من هم گوشی رو شوت کردم
دقیقا 20 سانت مونده بود گوشی توی صورتش خورد بشه، که یکی از بچهها روی هوا گوشی رو گرفت.
از اون به بعد فهمید داستان چیه
این یکی از دفعههایی بود که واسه یکی از بچهها قاطی کردم.
- ۹۳/۰۸/۲۷
سلام دوستان
سرباز صفر از همه شما دوستان عزیز می خواد که مطالب زیباتون رو به سرباز صفر معرفی کنید تا سرباز صفر اونارو براتون و با لینک مستقیم به مطلب خودتون در قسمت مطالب دوستان نشر بده نشر بده
بدین صورت که شما مطالبتون رو در قالب نظر برای هر پستی به صورت زیر به صورت نظر برای سرباز صفر ارسال می کنید.
به طور مثال :
عنوان :
منطق شهید
آدرس :
http://sarbaz0.blog.ir/post/546
والسلام
به همین سادگی مطالب شما در سرباز صفر باز نشر میشه و افراد بیشتری به سایتتون سر میزنن و از مطالب زیباتون استفاده میکنن
پس منتظر مطالب زیبای شما هستیم
التماس دعا
یا علی مدد
اطلاعات بیشتر در http://sarbaz0.blog.ir/post/547