اکبرم شد اصغرم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
خوب بنگر بر زمین
مثل اینکه میگذارد پا پیمبر بر زمین
عرش اگر عرش خداست
چون که ساییده به پایش بارها سر بر زمین
او رجز میخواند و لرزه میاندازد از فریاد حیدر بر زمین
از حریفان نبرد
قبل از اینکه سر بیفتد، خورده پیکر بر زمین
تیغ میچرخاند و بیسر افتاده است لشکر روی لشکر بر زمین
دشت شد دریای نور
با قدی خم آمده خورشید محشر بر زمین
مثل اشک فاطمه
آسمان لرزید تا افتاد اکبر بر زمین
زخم شد پیشانیاش
تا کشد او را شبیه مرتضی در بر زمین
اللهم اشهد علی هولاء القوم لقد برز الیهم غلام اشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسول الله {صلی الله علیه و آله و سلم}
او سراپا مصطفی است
پس اگر ریزد به هم، اسلام میریزد به هم
راه را گم میکند
آه از آن ساعت که اسب رام میریزد به هم
آه بابا السلام!
خیمهها را با همین پیغام میریزد به هم
زود میآید حسین
روی زانویی...
زود میآید حسین
روی زانویی که در هر گام میریزد به هم
روی نعش یک جوان
پیرمردی بشنود دشنام، میریزد به هم
وای اگر بادی وزد
تکههای پیکرش آرام میریزد به هم
بس که از هم ریخته
وقت تشییع تنش احکام میریزد به هم
قصد غربت میکند
با علیاکبرش اینگونه صحبت میکند
خودت از سر گم شده
جوشنت هم در تنت آه ای دلاور گم شده
با کمربند علی آمدی میدان و حالا
ارث حیدر گم شده
در تمام پیکرت لا به لای زخم نیزه
زخم خنجر گم شده
در دهانت آنقدر خاک و خون رفته
صدایت توی حنجر گم شده
از تن صد پارهات هرچه پیدا کردهام
صدها برابر گم شده
وای
انگشتت کجاست؟
از گلم انگار گلبرگی معطر گم شده
سخت کامل میشوی
بس که در این دشت از تو پاره پیکر گم شده
دست و پا دیگر مزن
رحم کن بر حال این بابای سر در گم شده
اکبرم شد اصغرم
عاقبت از آنچه میترسیدم آمد بر سرم
هل من معین فاطیل المعه العویل و البکاء
- ۹۳/۰۸/۱۰