شب قبل از 9 شهریور
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
فردا و پس فردا باید 61 صفحه مصاحبههای مربوط به مستند رو بخونم و هرچی مرتبت میشه رو در بیارم.
امروز ساعتها الکی گذشت و کار خاصی نکردم متاسفانه.
ساعتهای قبل مشغول خوندن یک کتاب بودم. سرعت خوندنم نسبت به چند سال قبل کند شده. حوصلهام هم کمتر.
این همون «قورت دادن قورباغه» است که باید انجامش بدم هرجور شده و مثل قبل بشه. روزی 100 صفحه نباید کمتر بشه. یعنی حداقل.
باید برم دنبال کار بیمه. چون اونجایی که بیمه میکرد دیگه نمیتونه کاری کنه. اینم بخشی از فکرم هست که الکی جا اشغال کرده و باید خیلی زود خالیش کنم.
خواستم یه متن در مورد آدمی که دوسش دارم به مناسبت «فردا» که به اون آدم مرتبط هست بنویسم، بعد گفتم بذار فردا بنویسم.
فعلا حسش نیست و دوست دارم وقتی حسش هست بنویسم.
البته شدیدا از اینکه افراد رو به روزهای خاصی محدود کنم بدم میاد، اما حداقل در مورد این آدم اینجور نبودم و دلم به این خوشه که روزهای بیمناسبت هم در موردش نوشتم. پس میتونم فردا با مناسبت هم بنویسم.
ضمنا فردا تولد سید حسن نصرالله هست. خدا حفظش کنه ان شاءالله. به قول لبنانیها کل عام و انتم بنصر.
چهل حدیث امام خمینی یکی از عجیبترین کتابهای دنیاست. امروز داشتم بهش فکر میکردم.
عجیب به اندازه خود امام.
فعلا همین.
- ۹۳/۰۶/۰۸