متقین
بسم الله الرحمن الرحیم
....
امّا شب هنگام راست بر پایند، و قرآن را جزء جزء با تأمّل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن خواندن داروى درد خود را به دست مىآرند.
و اگر به آیهاى گذشتند که تشویقى در آن است، به طمع بیارمند و جانهاشان چنان از شوق برآید که گویى دیدههاشان بدان نگران است، و اگر آیهاى را خواندند که در آن بیم دادنى است، گوش دلهاى خویش بدان نهند، آنسان که پندارى بانگ بر آمدن و فروشدن آتش دوزخ را مىشنوند.
با رکوع پشتهاى خود را خمانیدهاند و با سجود پیشانیها و پنجهها و زانوها و کنارههاى پا را بر زمین گسترانیده، از خدا مىخواهند گردنهاشان را بگشاید و از آتش رهاشان نماید.
و امّا در روز، دانشمندانند خویشتندار، نیکوکارانند پرهیزگار، ترس آنان را چون تیر پیراسته تراشیده کرده است و نزار.
چون کسى بدانها نگرد، پندارد بیمارند، امّا آنان را بیمارى نیست، و گوید خردهاشان آشفته است اما آن پریشانى را سبب دیگرى است
.
.
.
گوینده روایت گوید: پس همّام بیهوش گشت و در آن بیهوشى جان داد. امیر المؤمنین علیه السّلام گفت:
به خدا از همین بر او مىترسیدم.
آنچه بود، بخشی از خطبهی متقین امیرالمومنین علی علیه السلام بود.
همهی آنچه که در من نیست.
- ۹۳/۰۲/۰۶
ممنون بابت راهنماییتون امروز بخشهایی از اون رو سر یکی از کلاسام خوندم و بچه ها استقبال کردند
بازم تشکر