به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
پیش از هر چیز با خبرتان کنم از سیل پستهایی که در حلقوم مانده و چند روزی لا به لای کلنگ دستشویی و بعد هم راهپیمایی و دیروز هم مراسم عقد یک بابایی گیر کرده بود روان است. بخوانید و در فراز کنید!
ساعت 21 روز 21 بهمن.
همسایهی کنار دستی قدیمی است و آدم بسیار خوبی، اما از انقلاب و انقلابی متنفر. وضع معیشت ادمهای کوچه ما هم همه مثل هم. حالا فرض کنید قراره ساعت 21 بروید پشت بام و از ته حلق فریاد بزنید. بعد هم احتمال میدید پسر این همسایه بغلی سر از پنجره بیرون کند و فحش چیزدار نصیب شما کند. شاید هم فکر کند گرانی بر شما اثر ندارد و چون سنگی که میخ اهنین در او فرو نمیرود، شیب ملایم بر شما هیچش اثر نکرده.
دایی گرام هم به شوخی و طنز قصد پیچاندن قضیه را داشته. دیده بیخیال نمیشوید...
با ما همراه شد. رفتیم پشت بام منزل دیدیم صدای جیغ الله اکبر طفول همسایههای جلویی و عقبی و کوچه بغلی به گوش میرسد.
خلاصه نامردی نکردیم و چنان نعرهای زدیم که پژواک صدای ماشیحایی خودمان را از کوچه جلویی شنیدیم. بچههای مسجد و سایرین هم انگار منتظر همین فریاد بودند
صداها بلند شد و ما یک بار دیگر ثابت کردیم نوار که پا نداره، انقدر صدا نداره
آخر هم با حس غرور و حدیث نفس پلههای پشت بام خانه را پایین آمدیم و حالی به هولی
بعضی وقتا دیدید آدم داد میزنه، فریاد از ناف درمیاد و به حلق میرسه؟
این دقیقا همون طوری بود.
ما تندروهای متحجر بیعقل. البته خداییش اگر بدن ناقص قرار باشه عقل ناقص داشته باشه، ما صاحبان عقل ناقصیم :v