اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

حاج کاظم: 
به اونا بگو بین عباس و BBC یکی رو انتخاب کنن. حافظ امنیت ملی برای من امثال عباسه! 
اگه امنیت ملی اونا رو BBC تعیین می کنه، هرکی قبله خودش رو بچسبه!

 

 

پ.ن: با قلبی شکسته و دلی پر خون این روزها رو می‌گذرونم...

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

هر مدیری که علاقه‌مند به مقام باشد، علاقه‌مند به اعتبار اجتماعی و مال و منال و نام و نان باشد، او مخالف انقلاب گری است.

چون در فضای انقلابی‌گری عیب‌ کارهایش دیده می‌شود.

یک مدیر انقلابی مجموعه فرهنگی را شما تصور بکنید. او الان باید صد تا گروه چریکی داشته باشد؛ مستندساز مثلا هر کدام شهید آوینی باشند.

این گروه‌ها را آدم بخواهد تربیت بکند، با این مدیریت‌های رایج هشت صبح برو 4 عصر برگرد خانه، کارتابل امضا کن، ندو و همینطوری روتین، بخواهی گرفتار کارهای روزمره بشی، اینجوری درنمیاد.

به هم بریزید این وضع موجود را...

 

استاد حاج علیرضا پناهیان

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

نمی گردد کسی زاهد به این عمامه بستن‌ها 
ندارد لطف بی‌ درکِ ولایت، حوزه رفتن‌ها 

من از کرسی صدر مجمع تشخیص فهمیدم
که ناکس کس نمی‌گردد به این بالا نشستن‌ها

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

Hasan Rouhai is golvajeing...

 

 

 

پ.ن:

درباره فابیوس گفتند که یک نفر میاد، پرونده ها رو بعد از 20 سال درنیاریم بگیم فلان کرده، او هم پرونده های مارو درمیاره...!

گویی که جای ظالم و مظلوم عوض شده و ما باید بترسیم که پرونده مظلومیت 35 ساله ما رو بشه

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم فاذا محّصوا بالبلاء، قل الدیانون...
مردم بنده‌‌ی دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان. پس هنگامی که به بلا و گرفتاری دچار شوند، چه کم اند دین داران.


امام حسین علیه السلام

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

در مورد فابیوس فقط می‌تونم بگم:

بی‌غیرت‌های بی‌شرافت!

 

 

پی نوشت: تندرو یا هر چیز دیگری!

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم فی مقتل سیدنا الحسین المظلوم علیه السلام
در ذکر میثم بن یحیی تمار 
نوشته حاج شیخ عباس قمی

و در منهج المقال از شیخ کشی به اسنادش از فضیل بن زبیر نقل شده است که:

«میثم بر اسبی سوار می گذشت، حبیب بن مظاهر اسدی را نزدیک مجلس بنی اسد بدید و با هم به حدیث پرداختند و گردن اسبان آنها به یکدیگر میخورد؛ حبیب میگفت: پیرمردی بینم موی از سر او رفته شکمی بزرگ دارد، نزدیک باب الرزق خربزه می فروشد، در محبت خاندان پیغمبر خود به دار آویخته شود و در بالای دار شکمش را بشکافند.
میثم گفت: من هم مردی سرخ روی را می شناسم که گیسو دارد؛ برای یاری پسر دختر پیغمبر خود بیرون رود و کشته شود و سرش را در کوفه بگردانند. این گفتند و از هم جدا شدند.
اهل مجلس گفتند: ما دروغگو تر از این دو مرد ندیده ایم. هنوز اهل مجلس پراکنده نشده بودند، رشید هجری آمد در طلب آن دو و از اهل مجلس حال آنها را بپرسید، آنها گفتند: از یکدیگر جدا شدند و شنیدیم با هم چنین و چنان گفتند.

رشید گفت: خدا رحمت کند میثم را، فراموش کرد بگوید که صد درم بر عطای آنکه سر او را آورد افزوده شود آنگاه سرش را بگردانند.
مردم گفتند: این از همه آنها دروغگو تر است.
و باز گفتند: روزگاری نگذشت که دیدیم میثم را بر در خانه عمروبن حریث آویخته و سر حبیب بن مظاهر را آوردند با حسین علیه السلام کشته شده بود و همه آنچه گفتند دیدیم.»

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

یه نقد فیلم نوشتم فرستادم واسه یه جایی

نوشته که برادر جان توی نقد فیلم که سوال نمی‌پرسن؟ نقد فیلم باید ژورنالیستی باشه، نه استدلالی!

 

 

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

و اما درباره خودمان:

نباید بترسیم...

  • ماشیح

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

 

با محمدحسین گپ می زدیم و مردم را نگاه میکردیم که آمده بودند برای خرید.میان مردم که از هرگروه و فرقه ای بودند ،یک هو چشممان افتاد به دو نفر که چهره هاشان آشنا بودند.

دو مرد جوان و دو خانم چادری... .درست دریک زمان همدیگر را صدا زدیم!محمد حسین!رضا!می بینی؟ امتحانات نهایی خیلی وقت بود که تمام شده بود اما خودشان دست بردار نبودند. پنهانی ردشان را گرفتیم. دو جوان لاغر اندام می رفتند داخل مغازه ها. قیمت می کردند،چانه می زدند و واقعیت آن است که چیزی نمی خریدند...

با خودشان و خانمهایشان آرام آرام می گفتند:

این جا هم گرانی است! خدای بزرگ من !شکر می کنم تو را که در مملکتی می زیم که فرزندان بزرگترین مسئولش مانند مردم عادی چانه می زنند و مانند مردم عادی خرید می کنند والبته جز این نیز نباید باشد، اما آنقدر خلاف قاعده دیده ایم که قاعده مبهوتمان میکند ...

هیچ کدام از مغازه‌ها ی پاساژ کویتی های منطقه آزاد چابهار بو نبردند که در شب جمعه آن دو جوانی که اجناس را برانداز میکردند، فرزندان رهبر بوده اند.... خوشحالم.خیلی خوش حال. انگار روی ابر راه می روم.

از این سفر همین مرا کفایت میکند...

 

رضا امیرخانی داستان سیستان نشرقدیانی ص197

  • ماشیح