به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
جبهه فرهنگ عجیبی داشته.
قرار نیست روضهی جبهه بخوانم و از فضایی که توش نبودم حرف بزنم. اما همینقدر میدونم که اگر بگم بالاترین فضای معنوی تاریخ این کشور و این خاک توی اون 8 سال و توی جبهههای جنگ بوده، گزاف نگفتم.
جبههی ذهن من، جبههی اخراجیها و الدنگ بازیها نیست، اما جبهه آدمهای شوخ زیادی داشته.
آدمهایی که شب نماز شب میخوندن و صبح ملتی میخندیدن از دستشون. جلف نبودن، لوده نبودن، الدنگ نبودن، تکهپرونی جنسی حال بهم زن نداشتن، و در معنای واقعی کلمه «سینمایی» نبودن، اما مشدی و با حال بودن.
این رو از فرهنگ لغات جبهه میشه تشخیص داد و چه خوب که فرهنگ جبهه و به تاثر از اون فرهنگ لغاتش، پر است از یادگار آدمهای جدی و آدمهای شوخ.
اشکانیان، صفویان، التماس پتو، آر پی جی زن، با آفتابه چای خوردن، پالگدکن، باغبون، اوشین پلو، ایستگاه بدن سازی، چشم چرون، کله پز و ....
از لطایفی است که در جبهه بوده. جبهه، جنگ، آر پی جی، تانک، گلوله، خمپاره، رودهی دراومدهی برادر شهیدت، جدی بودن عملیات، سختی، فشار، خیانت بنی صدر، نبودن مهمات، نماز شب، دعای کمیل و .... همه و همه بودند، اما آدمها و شوخیهای معنویشون هم توی این جنگ بوده
و اینها موندگار شده
مثل خود شهدا
مثل رزمندهها
و مثل فرهنگ مقاومت و شهادت
براستی که «مومن در هیچ چارچوبی نمیگنجد.»
- ۳ نظر
- ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۴۲