اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

وای بر شما...

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ق.ظ

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

اما بعد...

شما همه فرمان مرا عصیان می‌کنید و به گفتار من گوش نمی‌کنید؛ چرا که شکم‌های شما از حرام انباشته و بر دل‌های شما مهر نهاده است.

وای بر شما!

آیا خاموش نمی‌شوید و گوش نمی‌دهید؟

پس اصحاب عمر سعد یک‌دیگر را ملامت کردند و گفتند گوش دهید.

 

پس حسین علیه‌السلام ایستاد و گفت:

هلاک و اندوه باد شما را که به شور ما را خواندید که به فریاد شما رسیم و ما شتابان آمدیم. پس شمشیر ما را که خود به دست شما نهاده بودیم بر سر ما آختید و آتشی را که خود ما بر دشمن ما و شما افروخته بودیم، بر ما افروختید.

وای بر شما!

چرا آن‌گاه که شمشیرها در نیام بود و دل‌ها آرام و فکرها خام، ما را رها نکردید؟ بلکه چون مگس سوی فتنه پریدید و مانند پروانه در هم افتادید.

آیا یاری آنان می‌کنید و ما را تنها می‌گذارید؟
آری! به خدا سوگند بی‌وفایی و پیمان‌شکنی عادت دیرینه‌ی شماست. ریشه‌ی شما با غدر هم‌پیوسته و آمیخته است و شاخ‌‌های شما بر آن پروریده. شما پلیدترین میوه‌اید؛ گلوگیر در کام صاحب و گوارا برای غاصب.

 

اینک این مرد بی‌پدر که بنی امیه او را به خود ملحق کردند، میان دو چیز استوار پای فشرده و ایستاده است:

یا شمشیر کشیدن، یا خواری کشیدن

و هیهات که ما به ذلت تن ندهیم.

خداوند و رسول او و مومنان برای ما زبونی نپسندند و نه دامن‌های پاک که ما را پروریدند و سرهای پر همیت و جان‌هایی که هرگز طاعت فروماندگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندادند.

و من با این جماعت اندک با شما کارزار کنم، هرچند یاوران مرا تنها گذاشتند...

 

 

پی نوشت: هوس کردم از اینا بنویسم. همین‌جوری، یهویی!

  • ماشیح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی