اشک‌های رازدار ماشیح

آه

مردم بنده دنیایند و دین لقلقه‌ی زبانشان
چون به بلا دچار شوند، می‌بینی که چه کم اند دین‌داران
امام حسین علیه السلام

روزهای پایانی سال ۱۳۸۷ شمسی است

دوشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۰۷ ب.ظ

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.

از من به شما نصیحت. اگر خواستید کتابی به کسی بدهید، هرگز «من‌او»تان را به کسی ندهید. چون مثل من می‌شوید.

چند وقتی است دلم من‌او می‌خواهد. باید بخرم...

.

.

"فتاح خیلی زود افسرده شد نمی دانست چرا اما دوست داشت همه ی کوره راخراب کند..... شاید می خواست انتقام مرگ پسرش را از کوره بگیرد . خشم وجودش را آکنده بود خم شد و خشت جلوی پایش را برداشت می خواست محکم به زمین بزندش که نوشته ی رویش را دید . علی
-یاعلی مددی
خشت را بوسید و آرام روی زمین گذاشت اما نه کنار خشت بغلی کمی آن طرف تر...."

.

.

.

پی نوشت: چه خیال خامی داشت مسیح، دلش می‌خواست کتاب بنویسد...

  • ماشیح

نظرات  (۳)

علی مع الحق...

یا علی مددی...
می‌نویسد
او!
آقایی دارد بزرگتر از قلمش
دلی دارد که به بی‌کرانه دریا می‌ماند
او! می‌نویسد
پاسخ:
ان شاءالله

 من‏ِ اوی من که به تاراج رفت... قبل از اینکه خونده بشه حتی...
با این پست، واجب شد برم و مجدد بخرم این کتابو و قبل از اینکه دوباره به تارج بره، بخونمش.
پاسخ:
بخونید حتما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی